بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
بوسیدن
دقیقاً این تو بودی که نمیتونستم باهات حرف بزنم... این تو بودی که نمیتونستم ببوسمت... واسه اینکه دوستت داشتم، دوستت داشتم و هنوز هم دوستت دارم !
لطفاً مرا ببوس | میخواهم با صدای بلند | شیهه بِکِشَم.
بگذار | عشقها نشمه شوند | تا در میانِ نشمهگان | لبانِ عشق بوسیم
چشمهای سعیده را بوسیدم و از بالا انداختمش پایین. سعیده از وسط آتش و دود به سرعت پایین میآمد. من پایین برج ایستاده بودم, کنار یک حوض بزرگ پر از آب.
سناریوی دوستی در حال به پایان رسیدن است. در سکانس انتهایی دختر و پسر روی نیمکت پارکی همدیگر را میبوسند. نه. بوسیدن اشارهایست به جدایی. برای همین هم محزون کننده است. باید این سکانس حذف شود. ولی چگونه میشود بازیگران جوان را راضی کرد که از این سکانس چشم بپوشند.
محمد نوروزی | سوسک ها
(انتها، بازیگر، بوسیدن، جدایی، حذف، دختر، راضی، سناریو، سکانس، نیمکت، پارک، پایان، پسر)
(انتها، بازیگر، بوسیدن، جدایی، حذف، دختر، راضی، سناریو، سکانس، نیمکت، پارک، پایان، پسر)