بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
خشم
دوستت دارم، خواهر من، برای آنچه تو بودی و من نبودم... و همیشه خشمی با دلم بود، خواهر من، برای آن مرد که از من ربودی. و همهی فرصت زنی چون من را گرفتی که رها کنم خودم را از این "سمنگان دژ"... دوستت دارم، خواهر من، و بیزارم از تو، برای آنچه تو بودی و من نبودم.
محمد چرمشیر | روایت عاشقانهای از مرگ در ماه اردیبهشت
(بودن، بیزار، خشم، خواهر، دل، دوستداشتن، رها، زن، فرصت، مرد، نبودن)
(بودن، بیزار، خشم، خواهر، دل، دوستداشتن، رها، زن، فرصت، مرد، نبودن)
تو خدايى رو كه عشق مىورزه نمىخواى. تو خداى قهر و خشم و غضب رو ترجیح مىدى. شما انسانها، همهتون پدر سختگیر رو به پدر مهربون ترجیح مىدين...
اریک امانوئل اشمیت | مهمان ناخوانده
(انسان، ترجیح، خدا، خشم، سختگیر، عشق، غضب، قهر، مهربان، مهربون، پدر)
(انسان، ترجیح، خدا، خشم، سختگیر، عشق، غضب، قهر، مهربان، مهربون، پدر)
من فرزند انقلابم | و روزهایم را | با یک فنجان خشم تلخ | و چند حبه ناسزای انقلابی | آغاز میکنم