بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
زمزمه
دستهای زن در موهایم فرو رفت و بعد آرام زمزمه کرد در گوشم که نترس باز کن و رها کن مرا و زمزمهاش توان داد به دستهایم و رها شدند پرندههای خاموش تنش.
بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
دستهای زن در موهایم فرو رفت و بعد آرام زمزمه کرد در گوشم که نترس باز کن و رها کن مرا و زمزمهاش توان داد به دستهایم و رها شدند پرندههای خاموش تنش.