بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
شمشیر
شمشیرها حُکم مردان را دارند. فقط فرود میآیند و زخم میزنند. چشمها زنان هستند. به جایی مینگرند که باید شمشیرها بدرند.
نه به دستهایت مینگرم، نه به شمشیر. فقط نگاه میکُنم به چشمهایت. نه برای آنکه چشمها میگویند شمشیر به کجا فرود خواهد آمد.(...) به چشمهایت نگاه میکُنم تا ببینم مهر دارند یا کین... چشمها دروغ نمیگویند.
میبینم، زاده میشوند بر بسترم کودکانی فربه و خندانلب، از مادرانی سر بُریده و پارهتن. و میبینم همخوابهام بر بسترم با مُردگانی زره پوشیده و خود بر سر، زیر سایهای از هزاران گُرز و شمشیر و خنجر...
محمد چرمشیر | روایت عاشقانهای از مرگ در ماه اردیبهشت
(بستر، خنجر، خندان، خنده، دیدن، سایه، سر، شمشیر، مادر، مُرده، مُردگان، همخوابه، کودک، گرز)
(بستر، خنجر، خندان، خنده، دیدن، سایه، سر، شمشیر، مادر، مُرده، مُردگان، همخوابه، کودک، گرز)
چهگونه یک خیالباف مثل تو میتواند زیبایی یک شمشیر از غلاف کشیده را درک کند؟