ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

غذا

بدنم مرا رها نخواهد کرد، و من از آن شرمسار نمی‌شوم. من به راه رفتن ادامه خواهم داد و می‌خواهم ادامه بدهم، من به غذا خوردن ادامه خواهم داد و می‌خواهم ادامه بدهم و فردا به سوی جاده می‌روم، نگران هوا خواهم بود و بر اساس آن لباس می‌پوشم.


راستش، آدم نمی‌خواد اصلاً هیچ زنى رو تا يه فرسخى اون‏جا ببينه، تا يه فرسخى هیچ جا ببينه. آدم نمی‌‏خواد هیچ زنى رو نه توى زمین اسكواش ببينه، نه زير دوش‏ ببينه، نه توى بار، نه توى رستوران. مى‏دونى، موقع‏ غذا، آدم مى‏‌خواد درباره اسكواش يا درباره كريكت، يا درباره‌ی کتاب يا حتى درباره‌ی زن‏ها، با رفيقش گپ‏ بزنه، آدم مى‌‏خواد با رفيقش جر و بحث كنه بدون‏ اين‏كه يكى بى‌‏جا ميون حرفش بپره.


آخرین جمله‌ات گرانبهاترین داشته‌ی زندگی‌ام بود. تصورش را بکن در چنین زمانه‌ای که قیمت یک کتاب کمتر از هزینه‌ی تهیه‌ی یک وعده غذاست. تصورش را بکن در این زمانه چند نفر گرانبهاترین داشته‌ی زندگی‌شان یک جمله است؟