بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
فراموش
همهی آنها که میبایستی میمُردند، مُردهاند. همهی آنها که به چیزی اعتقاد داشتند و همهی آنها که به خلاف آن چیز اعتقاد داشتند ـ حتی آنهایی که به هیچ چیز اعتقاد نداشتند و بدون اینکه بفهمند خود را در این واقعه گرفتار دیدند. همه مُرده، یکسان، خشکیده، بیهوده، پوسیده. و کسانی که هنوز زندهاند، به تدریج آنها را فراموش میکنند و نامهایشان را به اشتباه میگویند.
شاید آدم احساس درد رو وقتى ديگه زجر نمىكشه فراموش مىكنه.
آدم عشق و هوس رو يا كاملاً به یاد مىآره، يا كاملاً فراموش مىكنه... هیچ سايهاى توش وجود نداره.
فراموش کرده بودم | آستین امروز | اشکهای دیروز را | پاک نمیکند
آنچه غمانگیز است در عشق این است که نه تنها عمر عشق محدود است، بلکه ناامیدیهای عاشقانه هم زود فراموش میشوند...