بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
قاتل
پاسداری به او شلیک میکند | میافتد | موبایلش را در میآورد | از قاتلش عکس میگیرد | بعد میمیرد
سخت است | با قاتلِ شببوها | درآمیختن، یکرنگ شدن | رویا را به گُذرگاهِ شرمساری سپُردن...