بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
مهم
بهتره همهمون با هم حافظههامون رو پاک كنيم. بهتره همينجا جلوى تماشاچىها اين کار رو بكنيم. خيلى مهمه كه آدم حافظهش رو با نظم و بدون امید از دست بده...
(آدم، امید، بدون، بهتر، تماشاچی، حافظه، خیلی، دست، مهم، نظم، همه، همين، پاک، کار)
ج میداند که جلق خیانت است در حق تک تک دخترهایی که ممکن بود از آنها خوشش بیاید. که بخواهد بگایدشان. که عاشقشان شود حتی. اما چه چیز مهمتر از لحظهایست که همالان میگذرد؟ هیچ.
اعتماد به نفس داشتن عامل بینهایت مهمیست برای جذاب به نظر رسیدن. یک چیز کاملاً درونی به نام اعتماد به نفس دقیقاً مربوط است به یک چیز کاملاً بیرونی به نام جذابیت.
فعلاً از آنهاییست که ازدواج با مردی مهم و قابل اعتماد تقریباً تمام فکرش را مشغول کرده. زندگی بین آشپزخانه و تختخواب. آن طور که در تختخواب جندگی کند و در آشپزخانه آشپزی.
من آن پنج دقیقهام. من آن پنج دقیقهی لعنتیام که قرار است بیشتر بخوابیم اما بیشتر میخوابیم و از قطار میمانیم. قطار؟ قطار را گفتم تا با قرار قافیه باشد لابد. وگرنه سرکشتر از این حرفهاست نرفتنم به انتظار آنچه مهم است.
گذشته مهم نیست اگر مهم بود، میماند.