بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
هرگز
هرگز به آخر نمیرسد، و نوبت پیری من فرا میرسد و تو مُردهای و من باز هم انتظار خواهم کشید.
او نمیتواند نداند، و هرگز خبری ندهد، هیچ پیغامی، هرگز، این از سوی او یک جنایت است، من چنین میگویم، نوعی جنایت، نادیده گرفتنِ زندگی آنانی که شما را دوست دارند، این یک نوع جنایت است، نمیدانم، چنین گمان میکنم.
(جنایت، دوست، زندگی، هرگز، هیچ، گمان)
آن که کشورش را پیش از سی سالگی ترک نکرده آن را دیگر هرگز ترک نخواهد کرد...
من هرگز | برای کبوتری که نمیشناختمش | دست تکان ندادم
هرگز نخواستم ادای باران را درآورم | و بیخودی گونههای کسی را خیس کنم
احمقها همهچيز رو معجزه مىبينن، ولى شما نمىتونين سر يه دانشمند رو کلاه بذارين. واقعاً حيفه كه خدا هرگز معجزهاى در دانشگاه سوربون يا يك لابراتوآر انجام نداده.
تشبیهش کردم به بته جقه که نماد روحیهی ایرانی است. اینکه خم میشود اما هرگز نمیشکند.
تو تیماردار مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن بیرون بیاید. این برای خوبترین و صبورترین زن جهان نیز آسان نیست... به لیاقت تقسیم نکردند، والا سهم من در این میان، با این قلم، و محو نوشتن بودن، سهم بسیار ناچیزی بود؛شاید بهترین قلم دنیا، اما نه بهترین همسر... (نقل قول از نادر ابراهیمی)
(بهترین، تقسیم، تیماردار، زن، قلم، لیاقت، نادر ابراهیمی، نوشتن، هرگز، همسر)
نشد هرگز یکی بمیرد | که دیگری آزادیاش را پس بگیرد
اگر بخواهی نویسنده ساده و صمیمی باشی و جدی بنویسی هرگز به مال و منال نمیرسی (نقل قول از جمال میرصادقی)
کوهها و دشتها را اما نمیدانم آیا هرگز پایِ کسی را به خاطر خواهند آورد؟ چشمِ کسی را به یاد خواهند داشت؟ آن چشمی که روزگاری از آنها گذشته بود!
خون هرگز، هرگز | دروغ نمی گوید.
مرا با حقیقت بیازار. اما هرگز با دروغ ، آرامم نکن !
یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت... و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید!
کسانی که در دل تو جا دارند هرگز واقعا نمیمیرند. حتی در دور از ذهنترین اوقات میتوانند پیش تو برگردند.
- 1
- 2