بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
هیچوقت
هيچوقت خلاف مسير باد حرف نزن...
زندگى زیبا بود، اگر خیانت نبود... زندگی زیبا بود اگه هیچوقت فکر نمىكردم بايد عادلانه و طولانى و سعادتمندانه باشه...
(خیانت، زندگى، زیبا، سعادت، سعادتمندانه، طولانی، عادلانه، فکر، هیچوقت)
يه بارمن هیچوقت هیچ ماجراى عاشقانهاى با مشترىهاش نداره. براى همین پشت بار هستند، براى اينكه بتونيم باهاشون ساعتها حرف بزنيم بدون اينكه اتفاقى بيفته.
(اتفاق، توانستن، حرف، ساعت، عاشقانه، عشق، ماجرا، مشتری، همین، هیچ، هیچوقت، پشت)
همیشه مسائلی هست که آدم را میخکوب کند. کسانی که میگویند نمیتوانم بنویسم باید زندگیام تأمین باشد هیچوقت نویسنده نمیشوند. من در بدترین شرایط همیشه نوشتهام (نقل قول از جمال میرصادقی)
با چشمهایت میخندیدی که تا امروز هیچ وقت فرو نریختهاند. هیچ کدام از دردهایت را نگفتی. سفر نرفتی و هیچ وقت پدر برای تو نبود. تو اما همیشه بودی و خانهمان را که داشت فرو میریخت، با وام و قرض ساختی.
میدانم میدانم دیگر نیستم | درست مثل زمانی که من میز و درخت و ساعت بودم و تو هیچوقت نبودی
تو هیچوقت از این نزدیکی به کلمههای یک شعر نگاه نکردی | از حذف میترسم | بغلم کن