بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
هیچکس
همه چیز آرام است. هیچ جنبندهیی به چشم نمی خورد. هیچ کسی برای پرسش نیست. جهان در حال تغذیه است. باد به سختی برگ ها را تکان می دهد و پرندگان از خواندن خستهاند.
(آرام، آروم، باد، تغذیه، تکان، جنبنده، جهان، خسته، خواندن، سختی، هیچ، هیچکس، پرسش، پرندگان، چشم)
و هنگامی كه من فریاد مىزنم و گریه مىكنم، خانه خالىست. هیچکس صداى مرا نمىشنود. و دنیا همين خانهی خالىست كه در آن وقتى صدا مىزنيم هیچکس پاسخ نمىدهد.
(خالی، خانه، دنیا، شنیدن، صدا، فریاد، همین، هنگامی، هیچکس، پاسخ، گریه)
هيچكسى براى زندگيش خوابهاى خوب نديده بود. هيچكسى روى گهوارهش خم نشده بود تا براش پیروزی و درخشش و عشقهاى زیبا آرزو كنه. ديوانهها هميشه بچههايى هستن كه هيچكسى براشون خواب خوب نديده.
(آرزو، بچه، خم، خواب، خوب، درخشش، دیوانه، زندگی، زیبا، عشق، هميشه، هیچ، هیچکس، پیروز، پیروزی، گهواره)
باید لبخند بزنی به حادثه | کنار رود دراز بکشی | و طوری که هیچکس نشنود | با گوشماهیها دردِدل کنی
یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت... و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید!