بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
هیچ
سالها که از مرگ کسی بگذرد دیگر هیچکس گریه نمیکند و طوری از گذشته صحبت میکنند انگار در سفر است، انگار که در شهر ناشناسی است که امکان ارتباط با آنجا نیست. در واقع اندوه دُمش را میگذارد روی کولش و میرود.
هیچ کودکی مالِ هیچکس نیست | بچه ها آمدهاند که زندگی گم نشود
آن قفس - آن هاشورهای متوالی که تنِ پرنده را راهراه کرده است - سیمای من است که در هیچ آیینهیی دیده نمیشود.