بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
کاش
اى کاش حماقت زشت بود...
کاش میتوانستم به قدری بلند گریه کنم که شادی بیدار شود.
ای کاش میشد با خیال یک نفر زندگی کرد ولی امکان ندارد. لااقل بعد از این ممکن نیست. خلایی که احساس میکنم بعضی وقتها با هیچ چیزی پر نمیشود.
کاش میمردم. چرا بترسم. مرگ گذشتن از مرز ناشناخته است. سرزمینی که تا در آن گام نگذاری آن را نمیبینی.
الهامی بكيرتز: «...ای كاش دو جان میداشتم؛ | تا دو بار میمردم.»