ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

بخشی از کتاب "کجا می‌ریم بابا؟" نوشته ژان لویی فرونیه

بخشی از کتاب "کجا می‌ریم بابا؟" نوشته ژان لویی فرونیه

 

از روزی که تومای ده ساله، پا توی ماشین کاماروی من گذاشت، یک‌ریز به صورت یک عادت همیشگی تکرار می‌کند: « کجا می‌ریم، بابا؟»

بار اول جواب می‌دهم:«می‌ریم خونه.»

یک دقیقه بعد، با آن حالت ساده‌لوحانه باز همان سوال را تکرار می‌کند، انگار چیزی در ذهنش گیر نمی‌کند. بار دوم می‌پرسد: « کجا می‌ریم، بابا؟»  من دیگر جواب نمی‌دهم...

راستش خودم هم دیگر نمی‌دانم کجا می‌رویم تومای بیچارۀ من.

با جریان آب می‌رویم. می‌رویم مستقیما تا خود دریا.

یک بچۀ معلول، بعد دومی. چرا سومی نه، تا سه نشه بازی نشه...      

انتظار این یکی را نداشتم.

کجا می‌ریم، بابا؟

می‌رویم توی اتوبان، در جهت مخالف رانندگی می‌کنیم.

 

می‌رویم به آلاسکا، خرس‌های قطبی را نوازش می‌کنیم و خودمان را می‌اندازیم جلوشان. ما را می‌درند و می‌بلعند.

می‌رویم به جستجوی قارچ. آمانیت فالوید می‌چینیم و باهاشان یک املت حسابی درست می‌کنیم.

به دریا خواهیم رفت. به خلیج مونت سن میشل. می‌رویم روی شن‌های روانش قدم می‌زنیم. شن‌ها ما را خواهند بلعید. به جهنم خواهیم رفت.

توما خونسرد و آرام ادامه می‌دهد: «بابا، کجا می‌ریم؟» شاید قصد دارد رکوردش را بهبود ببخشد. به مرتبۀ صدم که می‌رسد، آدم دیگر نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد، می‌زند زیر خنده. با او، آدم اصلا احساس ملال و دلتنگی نمی‌کند. توما خدای بامزه‌گیست.

 

آن‌هایی که از داشتن یک بچۀ غیرطبیعی هرگز وحشت نداشته‌اند، دست‌هایشان را ببرند بالا.

کسی دست‌ها را بالا نمی‌برد.

همه در این مورد به همان نحوی فکر می‌کنند که به زلزله و یا به پایان و آخر دنیا فکر می‌کنند، چیزی که یک بار بیشتر اتفاق نمی‌افتد.

 

برای من، دنیا دو بار به آخر رسیده است.

وقتی که به‌یک بچۀ تازه تولد شده نگاه می‌کنیم، حالت تحسین‌برانگیزی به خود می‌گیریم. چقدر خوب از آب درآمده. به دست‌هایش نگاه می‌کنیم، انگست‌هایش را می‌شماریم، می‌بینیم که توی هر دستش پنج تا انگشت دارد، برای پاها نیز همین قاعده صدق می‌کند، هاج‌و واجیم، چهارتا نیست، شش تا هم نیست، نه، درست پنج تاست. هر بار همین قضیه است، انگار که معجزه‌ای رخ داده باشد. من از وضعیت درونی حرفی نمی‌زنم، جریان آن خیلی پیچیده‌تر است.

بچه درست کردن کاریست پر مخاطره... بازی پر و پوچ است، یک وقت‌هایی پوچ می‌آوری، اینطور نیست که همیشه برنده باشی.

یکی گفته در هر ثانیه روی این کرۀ خاکی یک زن یک بچه می‌زاید... بعد طنزپردازی اضافه کرده که خصوصا باید رفت این زن را پیدا کرد و به او گفت که بس است، درش را تخته کن.

...

 

 


ژان‌ لویی فورنیه

ژان‌ لویی فورنیه

1938
فرانسه

ژان لویی فورنیه، Jean-Louis Fournier نویسنده، طنز‌نویس، کارگردان تلویزیون و منتقد ادبی فرانسوی است که ۱۹ دسامبر سال ۱۹۳۸ میلادی در منطقه آراس به‌دنیا آمده است. وی تا به حال ده‌ها مقاله ادبی و چندین و چند رمان منتشر کرده است. ژان لویی فورنیه رمان « کجا بریم، بابا؟ » را درباره فرزندان خود متیو و توماس که هر دو ناتوان جسمی هستند، ...

کجا می‌ریم بابا؟

کجا می‌ریم بابا؟

خرید
نویسنده: ژان‌ لویی فورنیه
مترجم: محمدجواد فیروزی
این کتاب را ببینید

«کجا می‌ریم بابا؟» جمله‌ای است که توما، کودکی که از نظر ذهنی و جسمی معلولیت دارد، هربار که سوار ماشین پدرش می‌شود، به طور خستگی‌ناپذیری تکرار می‌کند فرقی ندارد جواب چه باشد، کودک بی‌وقفه سوال خود را تکرار می‌کند. فیروزی، مترجم این کتاب، در مقدمه‌ای کوتاه که برای این اثر تالیف کرده، سوال «کجا ...

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر