گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
خودم را گذاشتم جای مادرتان که خیلی سال پیشها روی این صندلی مینشسته و به پدرم فکر میکرده. به صدایش، به طرز راه رفتنش. به این که عاشق شده و نمیداند با خانه زندگیش چه کند. من هم جای مادرتان بودم برمیگشتم تهران تا دیگر نبینمش.
(تهران، خانه، راه، زندگی، سال، صدا، صندلی، عاشق، مادر، پدر، پیش)
از وقتی خودم را شناختم، تا چیزی را میفهمم. یک هفتهای طول میکشد تا حالم خوب شود.
میگوید تو توی صورتت یک روراستی داری که به شیرینی میزند، و این خودش خیلی خوب است، مگر نه!؟ فقط دلم به حال حرفی که زده میسوزد و جوابی ندارم. به نظرم زیادی بیعرضهام و اسمش شیرینی نیست.
خانهاش از تمیزی بوی هیچچیز نمیداد. بوی خانههایی را میدهد که کسی در آن زندگی نمیکند.
داشت سوتیناش را میپوشید. سیاه بود. توری عین مال مامان. الان میدانم همه ی زنها یکی از آن توریها همیشه دارند.
نمیدانم چرا فکر میکنم سکوت توی گوشی تلفن سنگینترین سکوتهاست. نه از دستها کاری ساختهاست، نه از چشمها.
بین دو تا مبل فرورفته مینشینیم و یک بند رخت بین ما آویزان است. من خوشم میآید اما او نه!
بیشتر از آبشار دلم میخواهد یک دشت بزرگ بکشم پر از شقایق پر از بوتههای گلهای وحشی. اما نمیدانم چرا هر وقت این دشت را کشیدهام، دورتادورش را سیم خاردار کشیدهام. انگار چیزی همیشه آن دشت فراخ را از تو میگیرد. و تو خاموش و رام نگاه میکنی و حسرت میخوری.
(آبشار، برسیم، بزرگ، بوته، حسرت، خاموش، دشت، شقایق، فراخ، گل)
صدای مرغابیها میآید که دارند توی آبنما شنا میکنند. نمیدانم چرا اینقدر اصرار دارد که آدمهای مجرم را تبرئه کند. انگار میخواهد از همه فرشته بسازد. هی توی ذهنش صیقلشان میدهد تا دست آخر فرشتهای شوند بیگناه. برای او توی نمایشنامه دنیا این نقش را نوشتهاند...
(اصرار، بیگناه، دنیا، ذهن، شنا، صدا، صیقل، فرشته، مجرم، مرغابی، نمایشنامه)
همیشه گفتهام دو تا چیز توی زندگی هست که میشود تجربهشان کرد. انگار که داری تلخی زندگی را بازآفرینی میکنی؛ یکی سیگار و آن یکی قهوهی تلخ.تلخ تلخ... آنقدر که به شوری میزند. بازآفرینی زندگی آنطور که هست نه آنطور که وانمودش میکنی یا میخواهیاش.