![]() | من هم كه از كونياك متنفرم... بوى گند ادبیات مدرن رو مىده. هارولد پینتر | خیانت | ![]() |

همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
خواب پروانهای بر لبهای تفنگ، روایت مبارزه زنانگی و زیباییست با زمختی جنگ. روایت زندگی زن پرستاریست که در نقش یک زن فعال سیاسی و اجتماعی میکوشد با تلخی و صعوبت جنگ و خاطره جنگ مبارزه کند و از خاکستر آتش خمپارهها، عشق، زیبایی و زندگی را از نو ببیند و برویاند. این داستان روایتی از زندگی آدمهای سرگردان و نومید و مستاصلیست که در دهه شصت میزیستهاند. در میانه جنگ پیر شدهاند و با پایان جنگ در جستجوی هویت خویش سرگشتهاند...
(اجتماعی، تفنگ، جنگ، خاطره، خاکستر، خمپاره، خواب، روایت، زمختی، زنانگی، زندگی، زیبا، سیاسی، عشق، مبارزه، هویت، پایان، پرستار، پروانه، پیر)
خوابها بیدارمان میکنند.
اصولاً مردها با جواهراتِ زنان خوب كنار میآيند. ولی با دكمهها و هر چه بند است مخالفند.
حرومزادهها ميتونند پدر باشند.
فقط مرگ است که یک بار اتفاق ميافتد. زندگی فقط به خاطر زنده بودنش تکرار ميشود.
چه اصراری داريد از تاريخِ گذشتهی من از خاطرات قر وُِ غربيلهی من حرف بکشید؟ زن کجاست؟ تمدن ديگه چيه؟ اگر تمدن بود، دایناسور هم بود.
آیا در شادی و اندوه انعكاسِ صوتها با هم برابرند؟ شاید نشانهها تغییرناپذیرَند.
به فكر پاهایت نباش. اگر هفت پا هم به دنيا ميآمدی به ناصرخسرو كه ميرسيدی جنازهات را با بیل برميداشتند. بزن بالا اون سرآستينِ گشادِ تو. اصلاً از آستين تنگ و شلوار تنگ خوشم نمیآد، بدجوری معطلم میكنه.
گذشته مهم نیست اگر مهم بود، میماند.
پدربزرگ سمت راست پيراهنِ نُوی مادربزرگ را دكمهی نر و سمت چپ را دكمهی ماده ميدوخت. نه يك نر اضافه بر پيراهن ميآمد نه يك ماده فراری و در به در.