گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
خلاصه کتاب
جملات منتخب
از هر کار تازهای نترس، ضرورتها خودشان داوطلب میشوند و میدانند چهطور از تو دفاع کنند.
فقط يك وارونگی بزرگ میتواند همهی نشانهها را در خود گم كند.
زنها دوست دارند آينه باشند يا در آينه زندگی كنند. آينه جای رازهای نگفته است.
ما اشياء در شعور شما نقش داريم. ما به هیچ قسم و آیهای فريب نميخوريم. ما خودِ قسم هستيم. شهادت ما در بی زبانی ماست، زبان شما سخنِِ ما، چشم شما زبان ماست.
وقتی میدانی، کم حرف میشوی. شايد شهامت گفتن را به خاطر از دست دادن عقل از دست میدهی.
سيليِ زنانه به هر جا كه بخوره جانانه است. چيزی كم نميآره. به خصوص تو صورت يك مرد كه با عشقش نميدونی سر به كدوم جهنم درهای بذاری.
پدربزرگ سمت راست پيراهنِ نُوی مادربزرگ را دكمهی نر و سمت چپ را دكمهی ماده ميدوخت. نه يك نر اضافه بر پيراهن ميآمد نه يك ماده فراری و در به در.
گذشته مهم نیست اگر مهم بود، میماند.
به فكر پاهایت نباش. اگر هفت پا هم به دنيا ميآمدی به ناصرخسرو كه ميرسيدی جنازهات را با بیل برميداشتند. بزن بالا اون سرآستينِ گشادِ تو. اصلاً از آستين تنگ و شلوار تنگ خوشم نمیآد، بدجوری معطلم میكنه.
آیا در شادی و اندوه انعكاسِ صوتها با هم برابرند؟ شاید نشانهها تغییرناپذیرَند.
چه اصراری داريد از تاريخِ گذشتهی من از خاطرات قر وُِ غربيلهی من حرف بکشید؟ زن کجاست؟ تمدن ديگه چيه؟ اگر تمدن بود، دایناسور هم بود.
فقط مرگ است که یک بار اتفاق ميافتد. زندگی فقط به خاطر زنده بودنش تکرار ميشود.
حرومزادهها ميتونند پدر باشند.
اصولاً مردها با جواهراتِ زنان خوب كنار میآيند. ولی با دكمهها و هر چه بند است مخالفند.
خوابها بیدارمان میکنند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر