ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
خلاصه کتاب
جملات منتخب
بعضی وقتها آدم دلش میخواد یکی رو پیدا کنه و هرچی تا حالا ته دلش حبس کرده، آزاد کنه و سبک بشه. ولی نمیشه چون نمیتونه به کسی اعتماد کنه. نه حتی بعضی اوقات به خودش توی آینه.
همیشه از چیزی که فکر میکنم مال من است ولی در دست دیگران، بدم میآمد و میخواستم از آن فاصله بگیرم.
اما خودخواهی مثل خالی بزرگ روی صورت است که میدانی وجود دارد اما تا وقتی توی آینه آن را نبینی یادت نمیآید چقدر زشت است.
سرش روی شانهام است و بوی موهایش مرا به سفر نوستالژیکی میبرد که پر است از تصاویر اوج جوانیام.
او نیست که به من تکیه زده بلکه این من هستم که پشت او پنهان شدهام.
چه کسی میداند هر یک از ما مجذوب کدام ردپاییم و رهسپار کجا؟
دود سیگار را با بازدمی از بینی بیرون دادم و او را از پشت لفاف این مه نگاه کردم. بیحالت و مصمم نشسته بود، نمای تمام عیار درخت خشکی که نوازش هیچ بادی را حس نمیکند.
(بادی، بیحالت، تمام، حس، خشک، درخت، دود، سیگار، لفاف، مه، نوازش، نگاه، هیچ، پشت)
به هر ترتیب من به اندازهی خوردن یک چای در سکوت محض به آخر جاده نگاه کردم و از آن به بعد همیشه اینطور فکر کردم که به اندازهی خوردن یک چای تلخ و تهمزهی شیرین دو حبه قند وقت هست که به آخر زندگی نگاه کنم.
(آخر، اندازه، بعد، تلخ، جاده، خوردن، زندگی، سکوت، شیرین، فکر کردن، نگاه، همیشه، چای)
پیشنهاد من برای پرسه زدن در خیابانها و پیدا کردن راه حل خوبی برای زندگی، تبدیل به راه حلی خوبی برای فراموشی آن شد.
تو عادت داری در انتظار دلپذیر و دائمی هرگونه آیندهای باشی؛ اما من فکر میکنم ما داریم یک حرکت سریع، به یک معلوم نامعلوم رو تجربه میکنیم و همهی سرخوشی و شادی فعلیمون هم تو همینه...
خیلی بده که فقط تو غربت همو دوست داریم ولی اشکال نداره همینم خوبه.
میبینم غمی را كه ناگاه در چشمان ژولیت مینشیند و گِل قلبش را چنان ورز میدهد كه از خود میپرسم میخواهد از آن چه بسازد فشردهتر از این.
میخواهد به فارسی دردِ دل کند؛ حرفهایی هست که گفتنش به فرانسه ریشههای دردناک روحش را تسکین نمیدهد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر