ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
زندگینامه
آثار این نویسنده در ناکجا
عاشقانههای ناکجا
خریدنویسنده: کار گروهی
نقد
مصاحبه
ویدئو
جملات منتخب
از تهران که میگویم به دریا میرسم
کجای دریا نشتی دارد | که تمام رابطههای من عاشقانه میشوند | خیس میشوند و به دریا میرسند
مثل مادری که به جوجههایش غذا میدهد | دردی به دهانم میگذاری
و این که قطار شاعرانهترین وسیلهی نقلیه است | آزارم میدهد
تمام راهها را به رویم بستهاند | از مژههایت بالا آمدهام | چشم هایت را نبند.
دستی که طرد میکند نجاتت میدهد | دستی که نجات میدهد طردت میکند
چشم که میبندم | از انکار اولین کلمات میآیی
راز اتاق را دور بدار | از نگاه خریداران
ساز تو را لال کردند و گوش مرا پُر
کلمات از نیامدنت میآیند
راه خروج من | فقط تونلی سنگی بود که از بازوی تو میگذشت و تن مرا | با گردنههای یاسوج اشتباه میگرفت
کسی دست برده توی شعرهایم | به نفع خودش | توی زندگیاش دست | میبرم به نفع خودم
اشتباه شد | میخواستم پایم را از توی کفشتان دربیاورم | که رفت روی مین | میان آرزوهای ما و این خاور
وحشی گذشتهام | با موهایی که زخمی کرده چار نعل جاده را | از کنار دختران هراسیده از خودشان | و از رحمی که درونشان را تهی کرده بود | و حسی سنگین در دستان بزرگ مرد
(بزرگ، تهی، جاده، حس، دختران، دست، دستان، رحم، زخم، زخمی، سنگین، مرد، مو، هراس، هراسیده، وحشی)
فرودگاه یخ زد | تو رفتی | بخار چای گونههای مرا خیس کرد
دو لالهی سرخ میسابم بر سپیدی موهام | بوی بوسه میآید از گلویم | بیرون میزند از لبم | بوق ممتد اشک | دلم دلم دلم.
خلیج باردار زیر موهای حلقه حلقهی روسپی من | بدون مجوز رسمی به دنیا میآیم | بالا میآورم بچههایم را | به دندان میگیرم | بو میکنم | ولگردیام را به حساب دیوانگی نه،| نگذارید این سگ خوابهایم را بدزدد
(باردار، بو، بچه، حلقه، خلیج، خواب، دندان، دنیا، دیوانه، روسپی، سگ، مو)
خاکت | دامنگیرم کرده | دامنم | گیر کرده لای پلکهای چفتشدهات
موهایم را زیر چرخ خیاطی گذاشتم و دوختمشان از تَه
من | باران را توی آسمان بغلی | جا گذاشتهام
تنها پنجرهی کوچکم را پس بدهید | و عابری که سوتزنان بعد از ظهر کوچه را قدم میزد
عروسکهای من بزرگ شدند | با سینههای خشک و شیری سیاه و شیارِ خونی که رانهایشان را سوزاند
به خاطرِ چشمهای تو بود، اگر شاعر شدم.
کاسهی اشکی هرروز | سهم کوچه میشود و این خاک برهنهتر از آن است که گریهی خونی مادرها بپوشاندش
من مأمور شمردنِ چکههای بارانم | بر رانم | نشسته زخمی عمیق و فرو میرود در جانم
دیگر نه قصه خوابم میکند | نه لالاییِ دستهات.
این شهر | پشت رفتن تو | توی چشم من ضد نور میشود
بالاتر از تمام سیاهیها رنگیست | که فقط توی چشمهای تو خوابیده
مردی با حرفهای عاشقانه مرا از رحم مادرم دزدید
تهران | میدان ولیعصر | جنب بانک ملی ایران | قسمت اشیا گمشده پیدایم کن | از میان سایههای بینشان اشیاء گمشده
(اشیا، اشیاء، ایران، بانک، تهران، سایه، قسمت، ملی، میدان، نشان، گمشده)
مرد با تفنگ و انفجار رفته است و | کنار دوستداشتنش | نداشتنش دارد بزرگتر میشود
اولین برف ببارد | آرام از سر انگشتان تو | بر جنوب کوچک من.
جهان سرمازده به شعر برگردد
من از سرزمینهای بکر | خستهترم
بغلم کن و از آتش دهانت عبورم بده
به مسیرهای دور | عادت میکنم
تو مثل خواب بعد از شکنجه میچسبی به تن
هر شش ثانیه | یکبار به قلاب تو گیر میکنم | هر شش ثانیه یکبار | مرا از آبی گلآلود میگیری
درد را هر کجای من که بگذاری از چشمم بیرون میزند
دستی تکاندهندهتر از دستان سرزمینت نیست | وقتی از دسترفتنت را | بدرقه میکند.
من هرگز | برای کبوتری که نمیشناختمش | دست تکان ندادم
هرگز نخواستم ادای باران را درآورم | و بیخودی گونههای کسی را خیس کنم
لطفاً مرا ببوس | میخواهم با صدای بلند | شیهه بِکِشَم.
من | تمام خطوط دنیا را | در چشمانم پنهان کردهام | تا از نگاه متعجب کفبینها | دلم خنک شود.
حالا | بیست سال دیگر هم که بگذرد | چشمانِ تو | در چای هر شَبَم جا مانده.
وقتی که دستهایت نمیرسند | با نگاه میرسی
بگذار گریه کنم | سکوتم را | گریه کنم.
من | راه جنوب را | میانِ دود و اسفند | گم کردهام.
salam
لذت بردم .بی نهایت ممنون ....آیا می توانیم نزدیکتر در ارتباط باشیم ..خیلی خوشحال می شوم اگه امکانش باشه تا شعرها و داستان های کوتاهم را برایتان بفرستم ...ممنون می شم
ارسال شده توسط yeganeh sabaei در س., 2013-01-29 11:09.
خانم روجا چمنكار عزيز, من
خانم روجا چمنكار عزيز, من از نگاه و درد شما نسبت به جامعه و احساسات شاعرانه شما سپاسگزارم. و مجموعه كارهاي شما در شعر معاصر نگاه خاصي به مخاطب مي دهد.
ارسال شده توسط محمد (تایید نشده) در ی., 2012-07-01 06:41.
با تمام احترامی که برای
با تمام احترامی که برای چمنکار قائلم. اما متاسفانه بیش تر این جملات نغز ، فقط تغییر یافته و کمی پردازش شده ی جملات کسانی است که خودشان(خانم چمنکار) بهتر از هر کسی می دانند. با این وجود برای ایشان طی کردن مراحل بالاتر و والاتری را آرزو دارم.
ارسال شده توسط ناشناس (تایید نشده) در س., 2012-06-26 22:08.
روجا چمنکار
سالها بود که پرواز نکرده بودم..بسیار سپاسمندم خانوم چمنکار
ارسال شده توسط امید علیزاده (تایید نشده) در ش., 2012-05-19 23:33.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر