بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
عادت
با عادتهای مردهاتون نجنگین، آروم عوضشون کنین. نذارین مردهاتون بفهمن که دارن عوض میشن، آروم عوضشون کنین. از مردهاتون نپرسین عوضشدن رو دوست دارن یا نه، آروم عوضشون کنین. به مردهاتون بگین عادتهاشون رو دوست دارین، آروم عوضشون کنین.
به مسیرهای دور | عادت میکنم
باران به تکرار عادت دارد | من به تو.
تو عادت داری در انتظار دلپذیر و دائمی هرگونه آیندهای باشی؛ اما من فکر میکنم ما داریم یک حرکت سریع، به یک معلوم نامعلوم رو تجربه میکنیم و همهی سرخوشی و شادی فعلیمون هم تو همینه...
بعضی وقتها یادم میرود بعضی عادتها لذتبخشاند. شاید فقط به این خاطر است که نمیخواهم اسم عادت رویشان بگذارم.
حالا فکر میکنم که هر چیزی میتواند عادت شود. حتا کتک خوردن. حتا رانده شدن از خانهی خود. حتا برخلاف فکرهای سرسختانهی گذشتهی خود عمل کردن
من و تو ناراحت میشدیم. به ناراحت شدن عادت کردیم، ولی به زندگی نکردن نه.
به بدبختی عادت کردن بزرگترین مانع برای درک لحظات خوب دیگری است.
صحبت از عادت به زندگی کردن نیست. مشکل ما این بود که زندگی به ما عادت نداشت.
به اعتقاد من عصر ما فقط شایستهی یک لقب و نام است . "عصر فحشا". مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشهها عادت میدهند.
(اعتقاد، تدریج، شایسته، عادت، عصر، فاحشه، فحشا، فرهنگ، لقب، نام)
عادت | موجزترین شکلِ کلاغ است
بخوان که خواندن، عادت تو و سکوت، سهم من از سخن است. من از کودکی قهرمان سکوت شدم.
بهش اعتنا نکرده بودم، انگار به خودم گفته باشم "باید همهچیز را از دست داد." بالاخره که آدم از دست میده. هرچه زودتر بده و کمتر عادت کنه، براش راحتتره. من از اولش هم میدونستم از دستش میدم.
انسان وقتی تسليم عادت ميشود ديگر تغيير داوطلبانه و خودخواسته كه ناشی از آگاهی باشد به ندرت اتفاق میافتد.
- 1
- 2