گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
خلاصه کتاب
حکایت این کتاب
نقد
جملات منتخب
آیا پول نگرفتن (به هر نوعی، اعم از تیغ زدن و غیره) از کسی که تو را میگاید، شرط لازمیست که فاحشه لقب نگیری؟
در تهران در بدترین شرایط هم مورد توجه بودی. کافی بود دختری باشی با کمی، تنها کمی، تفاوت. آن هم در ظاهر. به همین سادگی.
میشد آنچنان وصف شورانگیزی از حمام کردن ث بنویسم که خوانندگانِ مذکر آلت به دست بمانند و خوانندگان مؤنث دست به آلت. اما چه کنم که هدف، چیز دیگریست.
چه چیز پاهای معرکهی زن ایرانی را معرکهتر میکند جز دامنی قرمز که با حجم سفید رانها یکی شود هنگام راه رفتن؟
به یاد آوردن، اولین جرقهی جاودانگیست.
سرمایهی یک مرد چیست؟ قدرت؟ ثروت؟ نه. سرمایهی یک مرد اسپرم است. هر چند گاهی میارزد که خرجاش کنی.
ج آدم جالبیست. اگر دروناش را میدیدیم، نه بیروناش را. نه حتی خلوتاش را. خلوتاش را نه اینکه چون گاهی به جلق میآرایدش. خلوتاش را چون جالب نیست.
ج میداند که جلق خیانت است در حق تک تک دخترهایی که ممکن بود از آنها خوشش بیاید. که بخواهد بگایدشان. که عاشقشان شود حتی. اما چه چیز مهمتر از لحظهایست که همالان میگذرد؟ هیچ.
کدام مردیست که برای زنی که قرار نبوده و نیست توسط او کرده شود طلا بخرد؟
در تمام کانالها یک کچل پیدا میشود این ساعت در تلویزیون.
نه. تنها نیست چون با دختری که دوستش دارد نیست. تنهاست چون هیچ کسی را ندارد تا برایش از آن دختر بگوید.
اعتماد به نفس داشتن عامل بینهایت مهمیست برای جذاب به نظر رسیدن. یک چیز کاملاً درونی به نام اعتماد به نفس دقیقاً مربوط است به یک چیز کاملاً بیرونی به نام جذابیت.
فعلاً از آنهاییست که ازدواج با مردی مهم و قابل اعتماد تقریباً تمام فکرش را مشغول کرده. زندگی بین آشپزخانه و تختخواب. آن طور که در تختخواب جندگی کند و در آشپزخانه آشپزی.
به عقیدهی د، دخترها پروژهای هستند برای تحقیق که میشود با بعضیهاشان خوابید.
د آدم خوبیست. چون اگر قرار باشد که با کسی دست بدهد، پاشنهی کفشش را با دست چپ ور میکشد. او برای انجام این کار نیازی به وجود چشمهایی که مواظبش باشند ندارد. او این کار را انجام میدهد چون آدم خوبیست. هر چند خودش ربط زیادی بین این دو مقوله نمیبیند.
د آدم خوبیست. چون حتی در خیالش هم دروغ نمیگوید، حتی به خودش. وقتی در تاکسی نشسته و به سمت آ میرود، روندِ سکس را مرور میکند. هیچ لحظه آلتش را از چیزی که هست بزرگتر در نظر نگرفته. و وقتی آ در خیالش به او میگوید «کیر گندهتُ بکن تو کس کوچولوم»، کیرش میخوابد از دروغی که در خاطرش است.
(آدم، آلت، بزرگ، تاکسی، حتی، خوب، خود، خیال، دروغ، سکس، شب مورد نظر، لحظه، مرور، نظر)
مطلع بودن از ایمانی که عقدکردهات به تو دارد سبب بازگشت شادمانی در وجودت نخواهد شد.
هر چقدر تمدن پیشرفت کند، سرعت آدمها هم بیشتر میشود. برای باور این مسئله کافیست نگاهی بیندازید به راه رفتن شهروندان تهرانی. و مقایسهشان کنید با شهروندان دیگر شهرها.
روحیهی صوفیگرایی توأم با انفعال و ناامیدی، بیاعتمادی شدید به یکدیگر و به خصوص به قدرتهای خارجی، مخفیکاری و گرایش به فرصتطلبی تا حد زیادی نتیجهی حملهی مغول است که نسل به نسل تا امروز منتقل شده است.
(اعتماد، امروز، امید، انفعال، حمله، روحیه، زیاد، شدید، صوفی، فرصت، قدرت، مخفی، منتقل، نتیجه، نسل)
من آن پنج دقیقهام. من آن پنج دقیقهی لعنتیام که قرار است بیشتر بخوابیم اما بیشتر میخوابیم و از قطار میمانیم. قطار؟ قطار را گفتم تا با قرار قافیه باشد لابد. وگرنه سرکشتر از این حرفهاست نرفتنم به انتظار آنچه مهم است.
هر کس باید به چیزی افتخار کند. آنچه از آن سالها تا کنون بدان افتخار کردهام این بوده که خاطر هر کس را هر طور که میخواستم، همان طور حالیاش کردهام.
تا اون موقع حدوداً صد و هشت بار عاشق شده بودم. این صد و نهمی بود. هنوز هم صد و نهمیه. من مطمئنم که دیگه عاشق نمیشم.
سرخوشم. سرخوش و خوب. میتونم به جای همهی اونایی که خوب نیستن خوب باشم حالا. ولی یه غم نازکِ گیر، باهامه هر وقت سرخوشیم اوج میگیره.
بعد از پیدا نکردنِ دستشویی، گیجکنندهترین کار، فهماندن مفهوم اختیار بود به دختری که همیشهی خدا یا پریود بود یا با دستبندِ صدفیاش وَر میرفت.
فنچ بودیم و منچ میزدیم و او که همیشه سبز بود از من که همیشه زرد بودم میبرد تا حالا که کمکم کچل میشوم، روزی چهار بار به یادش بیفتم.
همیشه حرفی را برای نگفتن باقی بگذار.
شعر بود شیوا و شاعر بودند لابد آنهایی که بکارتش را که برمیداشتند، بیجانش کردند.
بعضی وقتها یادم میرود بعضی عادتها لذتبخشاند. شاید فقط به این خاطر است که نمیخواهم اسم عادت رویشان بگذارم.
هر دو متنفر بودیم از زمان و هر چه داشتنش به یاد زمانمان میانداخت. با این همه، راضی بودی از زن بودنت. که اگر مرد بودی، دیوانهات میکرد فکر چگونگی رفتار من با تو اگر زن بودی.
برای باور بودن، نیازمندیم به خاطرههایی که در ذهن دیگران داریم.
اصلاً من چرا دارم به زبانی رمان مینویسم که آنهایی که بلدش هستند زیاد اهل مطالعه کردن نیستند؟
کلاً دختریست با شرایطی که عرضهی مستقل بودن و به هرزگی نیفتادن را دارد. این طور بار آمده. با همه گرم میگیرد و صمیمی برخورد میکند اما رو نمیدهد به کسی. فیلم بازی نمیکند در گرم بودنش یا رو ندادنش. کاری که هممدلهایش میکنند.
انگار قانونی وجود دارد که هر دختری را که وِل کنی، بهترش نصیبت میشود.
وقتی خانه شلوغ میشد از مهمان، به حیاط میآمد و فکر میکرد. به خودش. سیگار هم میکشید که اگر کسی درِ بستهی اتاق پذیرایی را باز میکرد و میپرسید چرا اینجا نشسته، بگوید دارم سیگار میکشم. نمیشود که به کسی گفت دارم فکر میکنم. مضحک به نظر میرسد.
معمولاً دخترها دوست دارند چشمهای مرد هنگام معاشقه باز باشد. که مبادا در ذهن، معاشقه با فرد دیگری را تجسم کند. اما آ عاشق چشمهای بستهست. ناخودآگاه ترجیح میدهد مردِ روی او فکر کند آنجلینا جولی را میکند و در اوج است، تا اینکه ببیند آ را میکند و آنچنان در اوج نیست.
(اوج، باز، بسته، تجسم، ترجیح، خود، دختر، دوست، دیگری، ذهن، عاشق، فکر، مرد، معاشقه، چشم)
واقعا لذت بردم از خوندن مطالب
واقعا لذت بردم از خوندن مطالب بالا.. تکراری نیست .. معلومه مال خود خودته .. واقعی واقعی
ارسال شده توسط eliestar در ش., 2013-03-16 07:54.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر