![]() | من هم كه از كونياك متنفرم... بوى گند ادبیات مدرن رو مىده. هارولد پینتر | خیانت | ![]() |
خلاصه کتاب
جملات منتخب
پيشتر هيچ بودم؛ اما حضورم را چيزی شبيه به درک میکردم. حواس را میفهميدم؛ حواس پنجگانه، ششگانه، هفتگانه و هشتگانه. از هيچ، چيزی شبيه به رنج میبردم. اگر آدم بودم، به اوج «بودن» میرسیدم.
برای زيست بی کالبدم، حجم يک تن، چيزی شبيه به نياز بود. همزيستی هيچ و تن.
ريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد. لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم.
(انتشار، تکه، جسد، خون، دراز، درخت، درون، ریشه، قبر، متورم، منتشر، نفوذ، وجد، کرم، گوشت)
فردا قرار بود که همهی اتفاقها دوباره تکرار شوند؛ با تمام جزئيات. کارگردان بر جزئيات و درد عروسک نقش اول اصرار داشت. تا آخر نمايش، حتی اسمش را هم به تماشاچی نمیگفت. ديگر نمیتوانستم به اين شغل ادامه دهم. عذاب دادن يک مشت عروسک بيچاره که هيچ ارادهای از خودشان نداشتند.
(آخر، اتفاق، اراده، اسم، اصرار، اول، تماشاچی، تمام، تکرار، جزئیات، خود، دوباره، شغل، عذاب، عروسک، فردا، قرار، نتوانستن، نمایش، کارگردان)
پدر بوی شرجی و هندوانه را توی حمام، به صابون و سطل آب میسپارد. مادر، حولهی رنگ و رو رفته را به پدر میدهد و سفرهی هميشگی را پهن میکند. من گريگور سامسا را محکم توی کتاب فشار میدهم.
(آب، حمام، حوله، رنگ، سطل، سفره، شرجی، صابون، فشار، هندوانه، پدر، پهن، کتاب)
بخوان که خواندن، عادت تو و سکوت، سهم من از سخن است. من از کودکی قهرمان سکوت شدم.
مادر خدا را صدا میزند. پدر خدا را صدا میزند. خدا گيج میشود. صداها با هم قاطی میشوند. من گريه میکنم. خدا گيجتر میشود. پدر و خدا، گريههای من و مادر را تنها میگذارند.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر