ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس
خاکسترستان

صفحه اصلی / داســــــتان کوتاه / سفر به دیگر سو داستان

داســــــتان کوتاه

خاکسترستان

نویسنده: زاوش باجیان
داســــــتان کوتاه
ناشر: ناکجا
سفر به دیگر سو داستان
تاریخ انتشار: 2015
80 صفحه
  • خلاصه کتاب
  • جملات منتخب
  • نظرات شما

  • خلاصه کتاب

    ريشه‌ی درخت‌ها در قبر تکثير می‌شد و در خون و گوشت متورم نفوذ می‌کرد .لابلای ريشه‌ها، با تکه‌تکه‌های کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد می‌آمدم. من درون درخت منتشر می‌شدم.

    چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل‌بوکز بخوانید.

    با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیس‌بوک این کتاب بزنید.



    جملات منتخب

    پيش‌تر هيچ بودم؛ اما حضورم را چيزی شبيه به درک می‌کردم. حواس را می‌فهميدم؛ حواس پنج‌گانه، شش‌گانه، هفت‌گانه و هشت‌گانه. از هيچ، چيزی شبيه به رنج می‌بردم. اگر آدم بودم، به اوج «بودن» می‌رسیدم.


    ريشه‌ی درخت‌ها در قبر تکثير می‌شد و در خون و گوشت متورم نفوذ می‌کرد. لابلای ريشه‌ها، با تکه‌تکه‌های کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد می‌آمدم. من درون درخت منتشر می‌شدم.


    فردا قرار بود که همه‌ی اتفاق‌ها دوباره تکرار شوند؛ با تمام جزئيات. کارگردان بر جزئيات و درد عروسک نقش اول اصرار داشت. تا آخر نمايش، حتی اسمش را هم به تماشاچی نمی‌گفت. ديگر نمی‌توانستم به اين شغل ادامه دهم. عذاب دادن يک مشت عروسک بيچاره که هيچ اراده‌ای از خودشان نداشتند.


    پدر بوی شرجی و هندوانه را توی حمام، به صابون و سطل آب می‌سپارد. مادر، حوله‌ی رنگ و رو رفته را به پدر می‌دهد و سفره‌ی هميشگی را پهن می‌کند. من گريگور سامسا را محکم توی کتاب فشار می‌دهم.



    نظرات شما

    برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
    - ورود
    - عضویت

    نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
    با تشکر