بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
قدم
تنها پنجرهی کوچکم را پس بدهید | و عابری که سوتزنان بعد از ظهر کوچه را قدم میزد
هر زن یک پروژهی تحقیقاتی پیچیدهست... فقط کافیه یک قدم اشتباه برداری تا برای همیشه مسیرت رو گم کنی.
بیاینکه سرم را برگردانم و نگاهش کنم، سکوتش را از لابهلای صدای قدمهایم احساس کردم
فقط این که گامها را برداری و پس بگذاری و مبدائی را ترک کنی تا به مقصدی برسی که قدم زدن نمیشود!
یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت... و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید!
بعدها فهمیدم وقتی مرگ در دو قدمی است آدم درستتر لبخند میزند. انگار میفهمد باید لبخند بزند این روزهای معدود باقیمانده را.
بیا تا با تو باز گویم | از قدمهای نوآموزِ زنانهگی | در آغوشِ حرام