ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

حرف حساب - نقدی بر مجموعه شعر «با خودم حرف می‌زنم»

حرف حساب - نقدی بر مجموعه شعر «با خودم حرف می‌زنم»

 

همان‌گونه که می‌دانید و یا نمی‌دانید، پیش از این از خانم چمنکار دو مجموعه شعر با عنوان‌های «رفته بودی کمی برایم جنوب بیاوری» و «سنگ‌های نه ماهه» منتشر شده است. میل دارم در این مجال حرفی از آن دو مجموعه به میان نیاورم و نگاهی داشته باشم به مجموعه‌ی اکنون، با نام «با خودم حرف می‌زنم». رنگ بنفش در برگرفته‌ی روی جلد و تصویر نقاشی شده از زنی که در مسیر باد در خلسه‌ای فلسفی ایستاده است در حالی که پای در موج‌های دریا دارد یا موج‌های کویر، حرف از شعرهای این مجموعه دارد.

من غرق خون/ ریزی‌ام/ شدید/ از دهان‌ام حباب در می‌آمد و/ کف دست‌های تو آبی/ برای نفس کشیدن نداشت/ کافی‌ست خواب‌ام ببرد/ فردا/ دلفین‌های آبی/ از شال موهایم برای خودشان/ دریا ساخته‌اند/ ولی/ پاهای من درد می‌کند/ هنوز» (شعر بخارقهوه – ص ۲۷)

این مجموعه با عنوان توجه‌‌برانگیز «با خودم حرف می‌زنم» با بیست و یک شعر در پنچاه و شش صفحه توسط نشر ثالث سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت منتشر شده است.
 
آن‌چه که از نگاه من در این مجموعه دیده می‌شود:

یک: عاشقانه سرودن
اگر نگاهی به شعرهای این مجموعه بیندازیم به روشنی مشخص است که تعدادی از شعرها با نگاه تغزلی سروده شده‌اند. از این میان خواننده به من ِ شاعر و توی معشوق بر می‌خورد که عمده‌ی شکل شعری عاشقانه از همین جنس است. در این باره می‌توان شعرهای «اصلآ نباش!» (ص ۹)، «وسترن» (ص ۱۱)، «شب که می‌شود» (ص ۱۳)، «عاشقانه» (ص ۱۵)، «می‌خواستم پرنده باشی» (ص ۳۰)، «قلاب تو» (ص ۳۵)، «آخرین قهوه» (ص ۴۳)، «بازگشت» (ص ۵۶) اشاره کرد.
در ذکر نمونه‌ها بسنده می‌کنم به خواندن شعر «اصلاً نباش» (ص ۹):

اصلاً به دیدنم نیا/ دوستت دارم را توی گل‌های سرخ نگذار/ برایم نیار/ اصلاً به من/ به ویلای خنده‌داری در جنوب فکر نکن/ سر درد نگیر/ عصبی نشو/ اصلاً زنگ در، تلفن، خواب، خیال، خلوت مرا نزن/ این‌قدر نمک روی زخم من نپاش/ اصلاً نباش!/ با این همه/ روزی اگر کنار بیراهه‌ای عجیب حتی/ پیدایم کردی/ چیزی نگو/ تعجب نکن/ حتما‌ً به دنبال تو آمده بودم.

 

فضای فلسفی در شعرهای این مجموعه زمانی به چشم می‌آید که شاعر شروع به پرسیدن می‌کند، او سعی در بازسازی گذشته دارد و این خود نگاهی هستی‌شناسانه است.
 

دو: زبان شعری و تصویر سازی
واژه‌ها جزئی از زبان شعری هستند. بی‌شک کلمات هستند که در همنشینی و استفاده از عادت‌های دستور زبان و خرق عادت‌ها، خیال‌انگیزی‌ها، آرایه‌ها...، سرانجام به انتقال معنی و تصویر می‌انجامند. در شعرهای این مجموعه، شاعرانگی گاهی در یک کلمه اتفاق می‌افتد، گاهی در بندی با تمام ارکان جمله و گاهی در بندی که در آن حذف فعل صورت گرفته است. در بسیاری از موارد حذف فعل‌ها به قرینه‌ها درست و به جا انجام شده است.

«شب‌ها/ مرا به خودم برگردان/ به تنفس نامنظم عصا/ به کلمه/ کلمه/ هم» (ص ۴۶)

از این منظر مقدم بودن معنی بر زبان و پرهیز از بازی‌های زبانی، شعرهای این مجموعه را، میانه رو بر زبان و پیشرو در زبان شعری روز نشان می‌دهد. تصویر سازی‌ها و تخیل نیز به تبعیت از زبان شاعر و پایبندی به آهسته و پیوسته رفتن، ما را دچار شگفت‌انگیزی و تعجب نمی‌نماید بلکه بیش‌تر تصورات موجود در ذهنمان را به یاد می‌آورد. (ص ۴۵)

در موج‌ها که بی تو به سمت‌ام می‌آیند/ در شعله‌ی کبریتی می‌زنم و/ دودش توی چشم خودم می‌رود/ در من هم/ پیر زنی با عصای شکسته در من می‌کوبد/ نفس گیر قدم‌های تو بود.

هر چند که در این میان تصویر سازی و خیال‌انگیزی شاید دغدغه‌ی اول شاعر نباشد اما گاهی به تصویرهای بکری بر می‌خوریم.

لب‌هایم را از پشت بام فراری بده/ لرزش صدایم را از پشت بام فراری بده/ چشم‌هایم را/ نه/ بگذار همیشه باز بماند و سیاه/ به گردنبندی که توی گردن‌ام انداخته‌اند/ دوباره آویزان می‌شوی/ دوباره/ آبشارهای مخفی به چشم‌هایت می‌آیند/ صخره‌های وحشی به اندام‌ات/ چیزی میان دست‌هات و/ لرزش صدایم رد و بدل می‌شود/ نه/ متوقفم نکن. (ص ۳۸)
 
سه: سوژه‌پردازی و خلق فضاهای اسطوره‌ای
منظورم از سوژه‌پردازی آن هست که جسمیتی عینی و واقع‌نما شده در شعر توسط شاعر پرداخته شده است که به شعرهای این مجموعه شخصیت و اعتبار  می‌دهد. اسطوره‌ها به مدد دنیای واقع و خیال‌پردازی پردازندگان شکل می‌گیرند. ما در آثار اسطوره‌ای عالم خیال را ترجیح می‌دهیم به عالم واقع و نگاهی خود فریبانه‌ای را در کمال آگاهی اختیار می‌کنیم و از این فضاها لذت می‌بریم و برانگیخته می‌شویم، همچون خواب دیدن و یا سهیم شدن در بازی‌های کودکانه.

سوتِ کشتی دریای مرا زخمی کرد/ و این تازه شروعِ بازی بود کاپیتان/ حالا از من/ فقط موهای خیسم را به جا می‌آوری/ و ساعت شماطه‌داری/ که زنگ نمی‌زند و می‌لرزد/ می‌لرزد/ با نهنگ‌ها و وال‌ها/ می‌لرزد/ با شانه‌هاش و دست‌هاش/ رقاصه‌ای بدوی/ روی عرشه من بودم کاپیتان! (ص ۵۰/ روی عرشه)
 
چهار: حرکت در فضای فلسفی، جهان‌بینی مشترک
فضای فلسفی در شعرهای این مجموعه زمانی به چشم می‌آید که شاعر شروع به پرسیدن می‌کند، او سعی در بازسازی گذشته دارد و این خود نگاهی هستی‌شناسانه است.

پیدایم کن از اثر انگشت روی فنجان‌ها/ توی کافه‌ها/ از ایستادن پشت ویترین‌ها/ چسبیدن به عروسک‌ها/ به درخت گیلاسی که به نام‌ام بود/ نیمکتی زرد    رزی سفید      روزی برفی/ پیدایم کن از لرزیدن زیر ترس  توی گریه/ وسط رقصی بندری   استکانی کمر باریک     شبی تاریک/ حافظه‌ام کجاست؟ خانه‌ام کجاست؟ خنده‌ام کجاست؟ (گمشده/ ص ۲۸)

جهان‌بینی مشترکی که اکثر شاعران امروزی با آن می‌سرایند در شعرهای این مجموعه نیز به چشم می‌خورد. گفتن از دلبستگی‌ها و عشق، معرفی و شناخت روانشناسانه از خود به شکل غیر مستقیم و به تصویر کشیدن محیط اجتماعی امروزی همه از دغدغه‌های شاعر این مجموعه است.

پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره/ پنج‌شنبه   مترو     ایستگاه آخر/ آخر اسم‌ام چه بود؟/ اسم‌ام چه بود؟/ پوست‌ام چه رنگی بود؟/ پیدایم کن از ردپای کلمات/ جلوی سینما   توی پارک   انتهای خیابان دراز/ خیابانی دراز/ دیروزی دراز/ روزی دراز/ رازم چه بود؟/ سایه‌ام کجاست؟/ تهران   میدان ولی عصر     جنب بانک ملی ایران/ قسمت اشیاء گمشده/ پیدایم کن/ از میان سایه‌های بی‌نشان اشیاء گمشده. (گمشده/ ص ۲۸)
 
پنج:قافیه پردازی و استفاده از صدای کلمات
همان‌طور که می‌دانید، قافیه یکی از عناصر شعر کلاسیک به شمار می‌رود که در اشعار امروز با قالب‌های کلاسیک و اشعار نیمایی استفاده می‌شود. شاید قافیه از بین دیگر عناصر شعری هم چون، وزن عروضی و  ردیف کاربردی‌ترین عنصر می‌باشد که در شعر سپید امروز شاعرانی هم چون خانم چمنکار از آن بهره می‌برند.

عصبی نشو/ اصلا‌ً زنگ در، تلفن، خواب، خیال، خلوتِ مرا نزن/این قدر نمک روی زخم ِ من نپاش/ اصلاً نباش! (اصلاً نباش، ص ۹)

قافیه‌پردازی به این شکل خود به همراه استفاده از کلماتی با واج‌های مشترک و هم جنس در شعرها به موسیقی و صدای آهنگین می‌انجامد که خود این نیز تلاشی‌ست برای پر کردن جای خالی وزن عروضی و گاهی برای ساختن چنین وضعیتی شاعر از تکرار کلمات استفاده می‌کند.

پیدایم کن از ردپای کلمات/ جلوی سینما     توی پارک    انتهای خیابان دراز/ خیابانی دراز/ دیروزی دراز/ روزی دراز/ رازم چه بود؟/ سایه‌ام کجاست؟/ (گمشده/ ص ۲۸)

و گاهی نیز این شکل تکرار به خود سطرهای کشیده می‌شود که مانند این شکل که در آن ما تکرار عینی سطرها را می‌بینیم با جابجایی کلمات.

همراهی بفرمایید/ و هوا/ با رگبارهای پراکنده/ پیش‌بینی می‌شود/ با هراس‌های پراکنده/ پیش‌بینی می‌شود/ با بچه‌های پراکنده/ پیش‌بینی می‌شود/ با انفجارهای پراکنده…/ با عرض پوزش. (مشروح اخبار، ص ۳۴)
 
شش: ارجاعات جغرافیای ، اجتماعی و شخصی
در شعرهای این مجموعه، ارجاعات خارج از متن زیادی وجود دارد که این‌ها گاهی محدوده‌ی جغرافیایی را در بر می‌گیرند و گاهی شهری و شخصی به نظر می‌رسند. در این فضا نیز شاعر طبع‌آزمایی نموده تا شاید بتواند عناصر زندگی امروزی را به شکل عینی در شعرها به چالش بکشاند.

اصلاً به من/ به ویلای خنده‌داری در جنوب    فکر نکن/ سردرد نگیر/ عصبی نشو/ اصلا زنگ ِ در، تلفن، خواب، خیال، خلوت مرا نزن/ این قدر نمک روی زخم من نپاش / اصلا نباش! (اصلا نباش، ص ۱۰)
پیدایم کن از پاورچین زیر پنجره/ پنج شنبه    مترو    ایستگاه آخر  /... / پیدایم کن از رد پای کلمات/ جلوی سینما    توی پارک   انتهای خیابان دراز/.../  تهران    میدان ولی عصر    جنب بانک ملی ایران/ قسمت اشیاء گمشده/ پیدایم کن/... (گمشده/ ص ۲۸)
 
هفت: دلبستگی‌ها و دایره‌ی واژگان
همان‌گونه که می‌دانید عده‌ای از شاعران دلبستگی  خاصی به برخی از کلمات دارند که  باعث می شود در هنگام شعر نوشتن بیشتر حواس شعری خود را این کلمات جذب کند. در شعرهای این مجموعه نیز  چنین کلماتی به چشم می‌خورند که خود این نیز محدود به کلمات نیست و ما گاهی می‌بینیم توجه به موضوعات خاص هم چون طبیعت  شهری و غیر شهری، مضامینی هم چون عشق، مرگ و روزمرگی‌ها و در نهایت معرفی شاعرانه و به کار گرفتن اجزاء بدن انسان و جنبه‌های اروتیک دیده می‌شود.

مادر! / وسواس عجیبی گرفته‌ام در شانه کردن موهام/ چرا آن‌قدر فر شده‌اند/ چرا این قدر خاکستری/ متوقفم نکن!/ این جنگ، آخرین تلاش من برای زنده ماندن خواهد بود/ لب‌هایم را از پشت بام فراری بده/ لرزش صدایم را از پشت بام فراری بده/ قلب‌ام را از پشت بام فراری بده/ چشم‌هایم را/ نه/ بگذار همیشه باز بمانند و سیاه/ به گردنبندی که توی گردن‌ام انداخته‌اند/ دوباره آویزان می‌شوی/ دوباره/ آبشارهای مخفی به چشم‌هایت می‌آیند/ صخره‌های وحشی به اندام‌ات/ چیزی میان دست‌هات و/ لرزش صدایم رد و بدل می‌شود. (مدال، ص ۳۸)
 
نقطه سر خط
در انتها می‌خواهم نگاهی کلی به انتشار این مجموعه داشته باشم. از طرح جلد گرفته تا عنوان قبلی رد شده در مرحله‌ی مجوز چاپ و تعداد شعرها و ناشر و خود شاعر به عنوان کسی که با قصد انتشار این مجموعه به خود گفته است که دو مجموعه پیش از این دارم و حالا این هم سومی. تعدادی از شعرهای این مجموعه جزء شعرهایی بودند که پیش از این در سایت‌ها و وبلاگ‌های ادبی و گاهی با حضور خود شاعر در جلسات ادبی ارائه شده است. می‌خواهم از خودم بپرسم آیا صرف این که کسی تعدادی شعر در زمان کوتاه و یا بلندی آماده دارد دلیل بر چاپ مجموعه شعر می‌شود؟! و یا باید در چاپ مجموعه دنبال شخصیتی تکرار نشده و خاص باید بود؟ این گفته‌ام یاد آور تعداد صفحات اندک این مجموعه و تنوع  لحن شعرهاست که این نیز خود به تنهایی می‌تواند از نگاهی دیگر نقطه‌ای مثبت باشد. ما اگر در جامعه‌ای روشن‌تر بودیم شاید عنوان ابتدایی این مجموعه با نام «لب‌هایم را از پشت بام فراری بده» بسیار می‌توانست معرف جنسیت شاعر و شعرهای در برگرفته‌ی مجموعه‌ی حاضر باشد. به گمان‌ام همه این را نیز آگاهند که سپردن مجموعه‌های در دست چاپ به ناشران برگزیده و بزرگ می‌تواند در جهت انتشار، در دسترس بودن، و حتی نام ناشر مهر تأییدی بر مجموعه‌ی چاپ شده باشد و حقیقت از این گونه هست که بسیار از این آدرس‌های زندگی اجتماعی وجود دارند که گاهی کسانی می‌دانند و گاهی کسانی به دنبال‌شان هستند.

در پایان انتشار این مجموعه شعر را به خانم چمنکار تبریک می‌گویم و آرزوی موفقیت‌های پیش رو در مسیر ادبی را برای ایشان  دارم.

شب به خیر/ خدای شب‌بوها و شمعدانی‌ها/ توی خواب‌هایت/ جایی برای من بگذار/ وقتی که می‌روم/ دوست دارم دوباره برگردم. (بازگشت، ص ۵۶)
 
میخوش ولی زاده


روجا چمنکار

روجا چمنکار

۱۳۶۰
برازجان

روجا چمنکار، شاعر، در سال ۱۳۶۰ در شهر برازجان استان بوشهر به دنیا می‌آید. اولین شعرش در سن ده سالگی در روزنامه خبر شیراز به چاپ می‌رساند. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته سینما دردانشگاه هنر تهران آغاز می‌کند، در دوره کار‌شناسی ارشد به تحصیل در رشته ادبیات نمایشی در‌‌ همان دانشگاه می‌پردازد و سپس به فرانسه ...

با خودم حرف می‌زنم

با خودم حرف می‌زنم

خرید
نویسنده: روجا چمنکار
این کتاب را ببینید

لب‌هایم را از پُشتِ بام فراری بده | لرزشِ صدایم را از پُشتِ بام فراری بده | قلبم را از پشت بام فراری بده | چشم‌هایم را | نه | بگذار همیشه باز بمانند و سیاه چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگل بوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت، سری هم به صفحه‌ فیس‌بوک این نویسنده بزنید.

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر