ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
خلاصه کتاب
نقد
مصاحبه
جملات منتخب
من هرگز | برای کبوتری که نمیشناختمش | دست تکان ندادم
هرگز نخواستم ادای باران را درآورم | و بیخودی گونههای کسی را خیس کنم
لطفاً مرا ببوس | میخواهم با صدای بلند | شیهه بِکِشَم.
من | تمام خطوط دنیا را | در چشمانم پنهان کردهام | تا از نگاه متعجب کفبینها | دلم خنک شود.
حالا | بیست سال دیگر هم که بگذرد | چشمانِ تو | در چای هر شَبَم جا مانده.
وقتی که دستهایت نمیرسند | با نگاه میرسی
بگذار گریه کنم | سکوتم را | گریه کنم.
من | راه جنوب را | میانِ دود و اسفند | گم کردهام.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر