ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

درد

اندوه مرا به تمامی در بر خواهد گرفت، فکرم را خواهد درید، مرا آتش خواهد زد، من این را می‌دانم و می‌ترسم، من این را می‌دانم، می‌بینم که می‌آید، و از آن هراس دارم، می‌ترسم، از درد می‌ترسم، از مدتی که درد خواهم داشت، می‌ترسم.


وقتی کودک بودم، همچنان، وقتی کودک بودم، برای اندوه‌های ناچیزم درد بسیار می‌کشیدم، [...] دلم می‌خواست بمیرم، مرگ را از ته دل آرزو می‌کردم، همین است ؟ و در کمال تعجب، هیچ به دست نمی‌آوردم، هیچ پاسخی، درد می‌کشیدم و دیگر هیچ.


وقتِ دنیا اومدن بچه‌هاتون فریاد بزنین. بذارین مردهاتون تا اون‌جایی که می‌شه بترسن. بذارین خیال کنن بزرگترین گناه دنیا رو کردن وقتی از شما بچه‌هایی برای خودشون خواستن، اما خودتون از این درد لذت ببرین. به خودتون بگین اگه ده بار دیگه این درد باشه، باز سراغ این درد می‌آم. اما نذارین مردهاتون این رو بفهمن. بذارین مردهاتون خیال کُنن فقط به خاطر اون‌هاست که این درد رو بازم تحمل می‌کنین، حتی اگه ده بار دیگه‌ام باشه.


اگه خدا از دنيايى كه ساخته راضيه، خداى‏ مضحكيه، خداى بى‌‏رحم، خداى متقلب، خداى‏ جنايتكار، خالق درد و شر انسان‏‌ها. همون بهتر که وجود نداشته باشه.


آقا، واسه يه‏‌بار هم كه شده توى زندگى‏‌تون نشون بدين كه يه مردين... اين تفنگ رو بردارين، برين‏ پشت صحنه و يه گلوله توى مخ‏تون خالى كنين. ‏فقط يه گلوله، درد نمى‏‌گيره، هیچی حس نمى‏‌كنين... همه هم براتون كف مى‏‌زنن.  


برای همین چیزها بود که می‌باید رد درد را در جایی دیگر می‌زدم. تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش می‌رفتم. مثلاً در مکانی به عین کلام. درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمی‌زند. گاهی هم ساکن اشیاء می‌گردد. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل می‌کند و بر صفحات کاغذ می‌نویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند. هر کلمه حامل چیزی از او بود، شاید در صحفه‌ی کاغذ زندگی می‌کرد و من با کلمات، حضورش را کشف می‌کردم.


از محاسن کلمات یکی هم این است که وقتی به عین واقعه مجموع می‌شوند، همان واقعه را حمل می‌کنند و عین همان واقعه را می‌سازند. مثلا در فضای مابین سمت و سوی معکوس آن‌ها آن مرد شلاقش را به هیات فعلی فرود خواهد آورد و خواننده خواهد دید شانه‌هایش می‌سوزند بنابراین حتما شانه‌های خواننده باید تحمل خواندن جمله‌ای که رعشه درد شلاقی را با خود حمل می‌کند، داشته باشد.