گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
خلاصه کتاب
نقد
جملات منتخب
بهتره همهمون با هم حافظههامون رو پاک كنيم. بهتره همينجا جلوى تماشاچىها اين کار رو بكنيم. خيلى مهمه كه آدم حافظهش رو با نظم و بدون امید از دست بده...
(آدم، امید، بدون، بهتر، تماشاچی، حافظه، خیلی، دست، مهم، نظم، همه، همين، پاک، کار)
من سوگند مىخورم! سوگند مىخورم كه لحظهيى آرامش نخواهم داشت تا سلول به سلول مغز اين مرد را نابود نكنم... مغز اين مردى كه ساکت مىماند...
خوب نگاه كردم چهجورى قهوهش رو مىخوره. جرعههاش رو آروم بالا مىكشيد، با سماجت، مثل يه حيوونى كه طعمهش رو با ولع مىخوره و بعدش خونش رو با وجد مىنوشه.
(آرام، آروم، بالا، جرعه، حیوان، حیوون، خوب، خوردن، خون، سماجت، طعمه، قهوه، نوشیدن، نگاه، وجد، ولع)
آقا، واسه يهبار هم كه شده توى زندگىتون نشون بدين كه يه مردين... اين تفنگ رو بردارين، برين پشت صحنه و يه گلوله توى مختون خالى كنين. فقط يه گلوله، درد نمىگيره، هیچی حس نمىكنين... همه هم براتون كف مىزنن.
(آقا، برداشتن، تفنگ، حس، خالی، درد، رفتن، زندگی، صحنه، مخ، مرد، نشان، نشون، همه، هیچ، هیچی، پشت، گلوله)
ما همهمون داريم جنون رو وانمود مىكنيم، براى اينكه بتونيم زندگىمون رو تحمل كنيم.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر