ما برای زندگی و به عشق زندگی کشته میشویم، نه اینکه به عشق کشته شدن زنده باشیم. محمود دولت آبادی | کلیدر (رقعی)کلیدر (پالتویی) |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
سيليِ زنانه به هر جا كه بخوره جانانه است. چيزی كم نميآره. به خصوص تو صورت يك مرد كه با عشقش نميدونی سر به كدوم جهنم درهای بذاری.
وقتی میدانی، کم حرف میشوی. شايد شهامت گفتن را به خاطر از دست دادن عقل از دست میدهی.
ما اشياء در شعور شما نقش داريم. ما به هیچ قسم و آیهای فريب نميخوريم. ما خودِ قسم هستيم. شهادت ما در بی زبانی ماست، زبان شما سخنِِ ما، چشم شما زبان ماست.
زنها دوست دارند آينه باشند يا در آينه زندگی كنند. آينه جای رازهای نگفته است.
فقط يك وارونگی بزرگ میتواند همهی نشانهها را در خود گم كند.
از هر کار تازهای نترس، ضرورتها خودشان داوطلب میشوند و میدانند چهطور از تو دفاع کنند.
راهم را پیدا کنی اگر | همراهم شوی. | بیراهم را پیدا کنی اگر | همسفرم شوی. | همراه و همسفرم شوی اگر | شاید | رستگار شوی...
ببند! | زبان را تُف کن | عقل را سوراخ... | در دنیای نادانان، | پوزهبند | بهترین راهِحل است.
(بهترین، تُف، دنیا، راه حل، زبان، سوراخ، عقل، نادان، پوزه بند)
از خاکستری که میگویم، | سیاه لبخند میزند، | سفید چشمک...