من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
ناصر بیگدلینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا مکافات جناياتخریدنویسنده: ناصر بیگدلی این کتاب را ببینیدبا صدای بلند گفتم: "سلاحت را وسط انبار بینداز." تنفس برایش چنان مشکل شده بود که نمیتوانست جواب سوال مرا بدهد. سلاحش را به وسط انبار که حالت راهرو مانندی داشت پرتاب کرد. مامور جوان و ورزیدهای را صدا زدم و به او گفتم: "میتوانی سلاح را از کف راهرو برداری و به من بدهی؟" گفت: "بله، من دوره رنجری دیدهام، ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ناصر بیگدلینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا مکافات جناياتخریدنویسنده: ناصر بیگدلی این کتاب را ببینیدبا صدای بلند گفتم: "سلاحت را وسط انبار بینداز." تنفس برایش چنان مشکل شده بود که نمیتوانست جواب سوال مرا بدهد. سلاحش را به وسط انبار که حالت راهرو مانندی داشت پرتاب کرد. مامور جوان و ورزیدهای را صدا زدم و به او گفتم: "میتوانی سلاح را از کف راهرو برداری و به من بدهی؟" گفت: "بله، من دوره رنجری دیدهام، ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مکافات جناياتخریدنویسنده: ناصر بیگدلی این کتاب را ببینیدبا صدای بلند گفتم: "سلاحت را وسط انبار بینداز." تنفس برایش چنان مشکل شده بود که نمیتوانست جواب سوال مرا بدهد. سلاحش را به وسط انبار که حالت راهرو مانندی داشت پرتاب کرد. مامور جوان و ورزیدهای را صدا زدم و به او گفتم: "میتوانی سلاح را از کف راهرو برداری و به من بدهی؟" گفت: "بله، من دوره رنجری دیدهام، ...
مکافات جناياتخریدنویسنده: ناصر بیگدلی این کتاب را ببینیدبا صدای بلند گفتم: "سلاحت را وسط انبار بینداز." تنفس برایش چنان مشکل شده بود که نمیتوانست جواب سوال مرا بدهد. سلاحش را به وسط انبار که حالت راهرو مانندی داشت پرتاب کرد. مامور جوان و ورزیدهای را صدا زدم و به او گفتم: "میتوانی سلاح را از کف راهرو برداری و به من بدهی؟" گفت: "بله، من دوره رنجری دیدهام، ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر