ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
زندگینامه
آثار این نویسنده در ناکجا
جملات منتخب
جنگجویان با کمان ِابرویت به جنگ باورها میروند | و در افق نگاهت ترک تازی میکنند
دم از جمهوری نگاهت نزن | این چشمها تقلب میکنند
این روزها را دوست ندارم | بوی مرگ میدهد | بوی ماهیهای مرده | بوی پرِ کلاغِ ماهیدرچنگال | نشسته بر دیوار همیشگی
باورم را پاشویه کن | پس از آخرین سیاهسرفهی عاشقی | به من بگو تا کی باید روی عقربههای ساعت | زندگی را سرگردان کنم | و دنبال کنم رفتنهات را؟
صخرهها قندیل بستهاند | خون فوران میزند از میان تَرَک پاهایی | که نه میل رفتن دارند | نه هوای ماندن
مرا به فراموشی عادت بده | میخواهم بیخاطره بمانم
آسمان من با تو تمام خالی ِجهان را پر کرده | و دیگر جایی برای هیچ درخت و دریا و پرندهای نمانده
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر