دوست داشت زن را در آغوش بگیرد و نگه دارد. گیسوان او دیدش را میبست. آنها را دور گردن زن پیچید و گره زد. بنفشه حجازی | شصت ثانیه زندگی |
داستان کـــــودک
ترانههای نيني عينكي(عينكي رفته بيرون)
خریدنویسنده: محمدکاظم مزيناني
عینکی اینبار به کوچه و خیابان میرود، سوار اتوبوس میشود و با گربههای قشنگ حرف میزند...