ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

زبان شعر

زبان شعر

بخشی از کتاب "هلاک عقل به وقت اندیشیدن" از یدالله رویایی

...به‌هرحال، آنچه طبيعي‌تر به‌نظر مي‌رسد اين است که شعر يک هنر زباني است، هنري است كه عوامل مادي‌اش را واژه‌ها مي‌سازند و در اين معني، گاهي شاعر را فقط كاتب كلمه‌ها مي‌دانيم، كلمه‌هايي كه اساسي‌ترين ابزار و مصالح كارگاه شعري اويند.

در اين کارگاه، او وظيفه دارد كه كلمه‌اش را هم به‌عنوان علامت و هم به‌عنوان حامل معاني به‌كار گيرد. كلمه به‌‌عنوان علامت، دو نقش را بازي مي‌كند: يكي لباس و قيافه‌ي ظاهري‌اش را - يعني جسمش را -بروز مي‌دهد (و به گفته‌ي ديگر تصوير بدوي‌اي كه از دنياي مادي وام گرفته است)؛ و ديگر طنين و صدايش را. در نقش حامل معني باري را در مصراع شاعر به زمين مي‌گذارد كه فرهنگ‌هاي كوچك و بزرگ لغات از يك طرف و محاورات روزانه و انس دهان‌ها از طرف ديگر بر دوشش نهاده‌اند. پس مصرع شاعر - كه با توجه به دو نقشي كه از كلمه ذكر شد ساخته مي‌شود - مأمور تحقق و ايجاد تعادل بين نيروي جسمي (مادي) و نيروي ذهني (معنوي) زبان است، مأمور ايجاد سازشي كامل و پنهاني بين صداي كلمه و معناي آن است، ارضاي توأمان ميل گوش و ميل ادراك آدمي.

به اين جهت، جسم كلمه و طنين و صداي آن به اندازه‌ي معني آن در شعر نقش دارد؛ حتي نقش جسم و صداي كلمه گاهي بيشتر و مؤثر‌تر از معني آن نمودار مي‌شود. يعني قدرت مادي كلمه بيشتر از قدرت ادراكي آن است همان‌طور كه برعكس در نثر معني كلمات بيشتر از خود كلمات قدرت دارند. و به علت همين نيروي دوگانه‌ي زباني كه در شعر وجود دارد، مفاهيم و معاني در واژه‌ها بيشتر درنگ مي‌كنند و ثبوت مي‌يابند. اين است كه زبان شعر خيلي ديرتر و بطئي‌تر از زبان نثر در حال تطوّر و تغيير است، و شعر در كنار تكامل و تغييرات نثري عزلت آرامي را به گذشت قرن‌ها پيشكش مي‌كند.

بدين‌گونه، شاعر هر كلمه را با چهره و طنين مخصوصي برداشت مي‌كند و بههركدام خصلت و خصيصه‌ي معيني مي‌دهد و در موقع كار شاعري، با انبوهي از واژه‌ها ــ با صفات و خاصيت‌هاي مختلفشان ــ سروكار دارد: دو كلمه را با هم متحد مي‌كند و شخصيتي واحد به آن دو مي‌دهد، دو كلمه‌ي ديگر را بالاستقلال در برابر هم قرار مي‌دهد، واژه‌هايي را در گريبان هم رها مي‌كند، تصادم مي‌دهد و برقي مي‌آفريند، دو جفت مهجور را كه ديري در جستجوي هم بوده‌اند هم‌آغوش مي‌كند و بالاخره كلمه‌هايي را در فاصله‌هاي معيني مي‌نشاند تا با هم نهاني مهر بورزند و پيوند يابند. بههر صورت، در هر يك از حالات فوق، غرض اين است كه پيوندي ايجاد شود. وقتي پيوند دلخواه پيدا شد، جوهر شعر پديد آمده است. يك قطعه شعر را مجموعه‌ي اين پيوندها مي‌سازند و در اين‌جا شعر منظومه‌ي كلمات است و شاعر جادوگر يا بازيگر آن‌هاست.

به اين ترتيب، جهش‌هاي ذهني شاعر و ترنم‌هاي ضمير ناآگاه او چيزي جز تقارن و پيوند واژه‌ها نيست و بهعبارت ديگر، آنچه بهصورت بيان انديشه‌هاي درون او به خواننده منتقل مي‌شود، محصول همان مشغله‌ي زباني است و شايد بتوان گفت كه آن چشمه‌ي جوشاني كه به الهام از آن نام مي‌برند در حقيقت مجموعه‌ي كلماتي است كه از ستوه تنهايي، در ذهن شاعر به‌هم مي‌ريزند و تخمير مي‌شوند.

در تخميري كه بدين‌گونه در ذهن شاعر صورت مي‌گيرد، ملاك و معيار يا صداها و لحن‌هاست، يعني تجانس و هماهنگي واژه‌ها، مثل ملاك و معيار مولوي يا قاآني، و يا اتحاد و هماهنگي پرطنين حروف بي‌صدا (سجع). آنچنان كه سعدي و حافظ را مثلاً قادران مطلق اين قلمرو مي‌توان به شمار آورد. شاعري حركت‌ها و هجاها را سان مي‌بيند، شاعری ديگر چهره‌ی واژه‌ها و جسم و جان آنها را در ذهنش تصوير می‌دهد. شاعري ممكن است واژه‌اي را از استعمالي كه در زبان جاري دارد باز بدارد و برعكس لغتي را كه ديري از دهان‌ها مهجور مانده دوباره زندگي و پر و بال بدهد. و شاعري ديگر ممكن است كلمه را با تمام سمت‌هايي كه در فرهنگ لغات دارد به كار گيرد و از اين راه تركيب و ساختمان انديشه‌اش را در شعر توسعه دهد.

بالاخره اين تخمير به هر طريق كه انجام شود، در تمام جوانب نشان‌دهنده‌ي آن چيزي است كه نامش را سبك نهاده‌اند. چه سبك به نظر من چيزي جز شيوه‌ي نوشتن يا به‌عبارت ديگر «شيوه‌ي بيان انديشه» نيست. در عمل سبك يك نويسنده در چهارچوب «شيوه‌ي نوشتن» او مشخص مي‌شود و غالباً سبك را به نام خود او مي‌نامند، مثل سبك جمال‌زاده يا مثلاً سبك حجازي. همچنين است شيوه‌اي كه با آن شاعري شعرش را مي‌نويسد و مي‌سازد و در اين مرحله، سبك او را بيشتر بايد در زبان شعري او جستجو كرد و همين است كه مي‌بينيم يكي در نوشته‌هايش داراي سبكي ساده و روشن است و يكي داراي سبكي پيچيده و معضل و ديگري سبكي معتدل دارد.

با استنباطي كه به اين طريق از سبك پيدا مي‌كنيم، بايد گفت كه سبك آن نيست كه منعكس‌كننده‌ي صفات و كاراكترهاي يك نويسنده يا شاعر و نوع كار آن‌ها باشد، و يا مبين وابستگي آن‌ها به يكي از مكاتب ادبي، و يا اينكه به تنهايي بتواند مكتب معيني را بروز دهد، بلكه سبك تنها، اتيكت يا مارك خصوصي شاعر است...

از ميان يادداشت‌ها، كتاب هفته، شماره‌ي 11، يكشنبه 26 آذر 1340


یدالله رویایی

یدالله رویایی

۱۳۱۱
دامغان

یداله رویائی در هفده اردیبهشت سال۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانه روزی تربیت معلم بپایان رساند. و سالی چند بکار تدریس، و بعد سرپرستی و اداره‌ی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت. در سال ۱۳۳۲ ...

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر