آبی؛ رنگی به گرمای تنهای ما
تینوش نظمجو - نسلی در ایران، کودکان سالهای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ با آلبومهای تنتن به مطالعه و کتابخوانی روی آوردند. این کتابهای مصور را در آن سالها یونیورسال منتشر میکرد و ما را همزمان با کودکان سایر کشورها وارد دنیایی شگفتانگیز کرده بود. اما حسرت خواندن کتابهای مصور به دل ما و نسلهای بعدی بچههای ایران نشست و در حالی که در اروپا، آمریکا و ژاپن، کتاب مصور (یا همان «کمیکس» در آمریکا و «مانگا» در ژاپن) به عنوان هنر نهم به رسمیت شناخته میشد، ما به دلیل سانسور تصاویر از آن محروم ماندیم.
چند سال پیش من تجربهای جدید را در ایران با نشر نی کردم و کتاب مصور «گربه» اثر فیلیپ گلوک بلژیکی را منتشر کردیم. نشر ناکجا در پاریس این فرصت را دوباره برایمان بهوجود آورد که بتوانیم بدون محدودیت کتابهای مصور را در دسترس ایرانیان بگذاریم و این هنر ناشناخته در ایران را از همینجا پرورش بدهیم.
آبی، گرمترین رنگ است
مدتها بود که من کتاب مصور «آبی گرمترین رنگ است» (که اسم فرانسوی آن «آبی رنگ گرمیست») را گرفته بودم و خوانده بودم و منتظر فرصتی برای انتشار آن به زبان فارسی بودم. تا اینکه سپیده جدیری که پیش از این هم با نشر ناکجا همکاری کرده بود و گزیده اشعارش را منتشر کرده بودیم، به من اطلاع داد که کار ترجمه این کتاب را بهدست گرفته است. و این بهانهی خوبی برای آغاز این راه شد تا شاید دوباره این ژانر ادبی به آنهایی که کم کتاب میخوانند عطش خواندن را بازگرداند و کتابخوانهای حرفهای هم بتوانند لذت جدیدی در کتابخوانی را تجربه کنند.
آیا خوانندهی ایرانی قادر به پذیرفتن چنین کتابی با چنین تصاویر و موضوعی است؟ آیا انتخاب این کتاب برای جامعهی ما زود نیست؟ واکنش مردم در برابر چنین داستانی چه خواهد بود؟
البته بماند که از همان لحظهی اول شکها و واهمههای بسیاری در ذهن همه برای انتشار این کتاب به خصوص وجود داشت. آیا خوانندهی ایرانی قادر به پذیرفتن چنین کتابی با چنین تصاویر و موضوعی است؟ آیا انتخاب این کتاب برای جامعهی ما زود نیست؟ واکنش مردم در برابر چنین داستانی چه خواهد بود؟
خواننده، باهوش و آگاه است
من همیشه، چه در تئاتر و چه در انتخاب کتابهایی که ترجمه یا منتشر کردم، مخالف این بودم که شعور مخاطب را دستکم بگیریم. هنگامی که مخاطب احساس کند که به او احترام گذاشتهایم و به ذکاوتش اعتماد کردیم و با او مانند کودکی رفتار نکردیم که برایش و به جایش تصمیم بگیریم چه چیزی خوب یا بد است، او نیز با ما همگام میشود و اثری که به او پیشنهاد شده را میپذیرد و در این بازی سهیم میشود.
در ستایش عشق و برابری
کتاب «آبی گرمترین رنگ است» روایت دختر نوجوانیست که تفاوت خود را با همکلاسیهایش میبیند و از نگاه و قضاوت آنها هراس دارد. این کتاب سرودیست برای پذیرفتن دیگری با تمام تفاوتهایش، تصویری یکپارچه در ستایش عشق و برابری و برادری… و چه چیز مهمتری امروز برای ما در ایران؟
هر چقدر هم این موضوع و پرداختش برای جامعه امروز ما حساستر باشد، مطرح کردن آن همین جا و همین حالا ضروریتر است. به عنوان ناشری که در انتخاب کتابهایش میتواند کاملا آزادانه تصمیم بگیرد، فکر میکنم هرگز نمیتوانستم خودم را ببخشم که چنین فرصتی را داشتم و آن را از دست دادم.
هر چقدر هم انتقادها و واکنشها و شوک جامعه ایرانی در برابر موضوع عشق دو زن به هم بیشتر باشد، فضای بیشتری برای بحث و تأمل و تفکر بهوجود میآید و آیا ادبیات و هنر میتوانند هدف بهتری از این داشته باشند که احساسات ما را تحریک کنند و باعث تفکر بیشتری در جامعه بشوند؟
جامعهای که میپذیرد دربارهی موضوعاتی که برایش قابل بحث است وارد میدان گفتوگو شود و از همین راه جامعهای پویا بشود. آبی گرمترین رنگ است، رنگی به گرمای تنهای ما، گرمای آغوش باز ما برای دیگری، برای بهرسمیت شناختن دیگری با تمام تفاوتهایش...
برکرفته از سایت ایرانوایر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر