درباره «ببر سفید» نوشته «آراویند آدیگا»
«ببر سفید» نوشته «آدیگا» نویسنده هندی؛ مجموعهای است از نامههای مردی با عنوان و اسم مستعار «ببر سفید» به نخستوزیر چین در آستانۀ سفرش به هند. نامههایی که در چند شب برای «ون جیابائو» نوشته میشود. نامهها بهانهای است برای نگاهی از درون به زندگی در هند. هند واقعی. نقد و به چالش کشیدن این گفته مشهور است که «هند بزرگترین دموکراسی دنیاست»؛ اما «ببر سفید» در نامههایش با شرح زندگیاش از دوران کودکی تا قتل «صاحب» و «همسرش» تصویر «دموکراسی هند» را مخدوش و در واقع نابود میکند. «ببر سفید» در تمام مدت خودش را «کارآفرین» هم میخواند. عنوانی که در این کتاب بیش از آنکه بار مثبت داشته باشد بار منفی دارد و پس پشت این عنوان چیزی نیست جز «دو دوزه بازی»، کلاهبرداری، زد و بند و فساد افسارگسیخته در کشوری که «بزرگترین دموکراسی دنیا» را دارد. «ببر سفید» سعی دارد به این نکته اشاره کند که در کشوری فقر زده با مردمی مفلوک و بدبخت و گرفتار تعصبات قومی و دینی و قبیلهای دموکراسی اصلا وجود ندارد و به وجود هم نمیآید. در کشوری تا خرخره گرفتار لجن؛ چیزی که وجود ندارد همین دموکراسی است. ولو حکامش بخواند آن را به مردم و پیش چشم مردم دموکراسی قالب بزنند. «ببر سفید» اما با آن مردم فرق دارد؛ موجود متفاوتی است. بیسواد هست اما مثل خیلی های دیگر رسم زندگی در این «دموکراسی باسمهیی» را یاد گرفته است. او آدمی است بی سواد اما باهوش که خوب گوش میکند و یاد میگیرد و اینجور از یک «ظلمتنشین» ژندهپوش به یک «ارباب» تبدیل میشود و خودش را بالا میکشد و کم و بیش جایی در میان مالدارها باز میکند. آن هم با یک جنایت. پلیس دنبال او است اما چه باک از پلیسی که خودش فاسد است و خودش بعضاً عامل قتل و غارت مردم بدبخت است. «ببرسفید» هند را دو دسته میداند. هندی که کنار اقیانوس است و خوشبخت است. هندی که گنگ، رود مقدس از وسطش میگذرد و بدبخت است. رودی پر از لجن و کثافت و عفن. پر ازتکههای خیس جسد سوخته، پر از فاضلاب انسانی و مردار گاو وحشی و انواع اسیدهای صنعتی. روایت «ببر سفید» از هند تلخ است اما این تلخی همراه شده با طنزی گزنده که دموکراسی و زندگی در همچو کشور فقر زدهای را به سخره میگیرد. «ببر سفید» به خوبی «هیولایی» به نام فقر و «فساد» مالی اداری را که همه چیز را در هند میبلعد تصویر میکند آن هم با روایتی بینهایت جذاب. نویسنده سعی موفقی کرده است تا با طنز راوی از افتادن در ورطۀ «ناتورالیسم» جلوگیری کند. سرخوشی و شوخ و شنگی راوی که گاهی به بلاهت «بهلولوار» هم پهلو میزند کتاب را از افتادن در دام «ناتورالیسم» نجات داده است. راوی «ببر سفید» برای نیفتادن در دام این هیولا مثل خیلی از «صاحب»ها و «ارباب»های هند و مثل سیاستمدارهای فاسدش تصمیم میگیرد خودش هم هیولا شود و آرام آرام می شود و «کارآفرینی» میشود که کارش بوی ترش و شور خون میدهد.
علی چنگیزی از وبلاگ جاکعه کهنه
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر