زنده در تاریکی
درباره نمایشنامه "نوشتن در تاریکی"
علیرضا نراقی
یک صدا بیشتر در جامعه باقی نمیمانْد اگر درام وجود نمی داشت. درام زمانی آغاز میشود که صدایی با صدایی دیگر شکسته میشود. در این نقطه روایت که خود با یک عدم تعادل به وجود میآید تبدیل به امری چالش برانگیز وگفتوگومند میگردد که تک صدایی در آن ناممکن است. این روند مبین این واقعیت است که درام صداها را افزایش میدهد وخود تبدیل به صدایی تازه میشود که حضوری خودبسنده و منحصر به فرد است. به همین سبب رفتن درام به سمت رخدادهای روز، اعم از سیاسی و اجتماعی یعنی ایجاد امکان شنیدن صداهای متفاوت. صداهایی که هیچگاه از گفتمان رسمی که کالای لوکسی به نام آرامش را میفروشد شنیده نمیشوند. گفتمان رسمی جایی است که با سنتز نمایی ووانمود کردن به دانستن همه پاسخها بر روی نتایج مکث میکند وبه بیانی دقیقتر تمامی صداها را میبلعد. این در عین کلیت بخشیدن و تمامیت دادن، تقلیل دهنده و سادهساز است. به همین دلیل پیچیدهترین داستانها در دست هنر سفارشی و شیوههای رسمی بیان هنری تبدیل به پیامهایی ساده میشوند. در چنین شرایطی که شاید واقعیت دورتر از همیشه میایستد، درام روزنهای است متخیل به سمت واقعیت، به سمت گوشهای از صداهایی که پوست و گوشت زنده انسان موجود اند و برساخته و تولیدی نیستند. قصدم این نیست که از درام یک ناجی بسازم که حتی واقعیت را به جهان هر چه مجازی شده و دور از تطابق نشان میدهد، بلکه تنها میخواهم بگویم درام تلاشی است انسانیتر، همین!
"نوشتن در تاریکی" نوشته محمد یعقوبی اثر بسیار مهمی است. این نمایشنامه با نزدیک شدن به یک رویداد روز لحظهای از تاریخ معاصر ایران را ثبت کرده که در گفتمان رسمی تمام پاسخها به آن داده شده و نتایج لازم از آن گرفته شده است.
درام محصول التهابات، تردیدها، گسستها و نقاط بیرون افتاده از تفکرات یکه ومنظم است. به همین جهت این شیوه از تفکر و نگاه خود تاریخ ساز و درواقع صدایی ناکوک است دربرابر تاریخ بدون اتفاق فاتحان؛ تاریخی که از مجموعه ای به هم پیوسته ساخته میشود که قدرت آن را پرداخت کرده است. با این زاویه واضح است که "نوشتن در تاریکی" نوشته محمد یعقوبی اثر بسیار مهمی است. این نمایشنامه با نزدیک شدن به یک رویداد روز لحظهای از تاریخ معاصر ایران را ثبت کرده که در گفتمان رسمی تمام پاسخها به آن داده شده و نتایج لازم از آن گرفته شده است. به همین سبب تولیدی است در برابر هنر نظم یافته و "غیر دراماتیک" که نتایجی بدیهی شده را پیش فرض قرار داده و از پیچیدگی عاری است. یعقوبی با اجرا و چاپ "نوشتن در تاریکی" در این میان صدایی دیگر در برابر تک صدایی است.
نمایشنامه دارای دو روایت یا داستان موازی است که به یکدیگر ربط منطقی دارند اما درعین حال داستان و موضوعاتی متفاوت و جداگانه را پی میگیرند. یک سطح رابطه چند روزنامه نگار و روند تصمیم گیری آنهااست (تصمیم برای ساعت سفر به لنگرود) و سطح دیگر رویارویی یکی از آنها (نیما) که در جریانات پس از انتخابات سال 88 دستگیر شده با یک بازجو است. یعقوبی با ساختار سیال و روان خود در گفتوگو نویسی موفق میشود ربط ضمنی این دو خط موازی را نمایان کند. از دیگر سو فرم در کار یعقوبی واقعیت را نه در افق آشنای واقع گرایی بلکه از طریق درگیری اثر با واقعیت بازتاب میدهد. در "نوشتن در تاریکی" واقعیت به مانند بسیاری از آثار گذشته نویسندهاش پیچیده در نوعی انتزاع و تمهید است و اثر چیزی بیشتر از بازنمایی صرف را در مواجهه با امر واقع بروز می دهد. دو روایت پیوسته در نمایشنامه یعقوبی یعنی سفر روزنامه نگاران و بازجویی یکی از آنها به نوعی مینیاتوری از یکدیگر میشوند. یعنی هر کدام سطحی از گفتوگو را نشان میدهند و به نوعی با مسئله کلان و ملتهبی که جامعه با آن درگیر است ربط منطقی و واقعی پیدا میکنند.
اما یکی از نقصان های چنین اثری در عین فضیلت و اهمیت رویارویی با اعتماد به نفس با یک واقعیت روز، عدم عمق در بازنمایی و پرداخت شخصیتهای آن است (که البته تا جایی طبیعت رویارویی همزمان و جسور با یک رویداد است). "نوشتن در تاریکی" در سرنوشت شخصیتها و تغییر دراماتیک اساسی شخصیت محمد (بازجو) گویا نیست. روشن نیست محمد چرا تغییر کرده و پرداخت کافی روی شخصیتی که نمایشنامه با تغییر او پایان میپذیرد صورت نگرفته است. ما وارد خلوت و آنچه در درون محمد میگذرد نمیشویم و او را از فاصلهاي دور نگاه میکنیم، در واقع بیشتر از همراه شدن و صمیمیت با محمد به او میخندیم. البته این خنده میتواند بخشی از تضاد او با شخصیت روبروییاش و موقعیت آنها باشد ولی با این وجود باز هم برای شناخت و باور دگرگونی عمده او از یک بازجو به یک متهم سیاسی مفید نیست. این در حالی است که یکی از جذابیتهای نمایشنامه که پتانسیل آن و ظرفیت اش را هم دارد تضاد عمیق شخصیتهای دیگر با محمد است. یعقوبی بدون تعمیق این تضاد به نوعی به فرضیات ما بسنده کرده است.
یعقوبی با ساختار سیال و روان خود در گفتوگو نویسی موفق میشود ربط ضمنی این دو خط موازی را نمایان کند. از دیگر سو فرم در کار یعقوبی واقعیت را نه در افق آشنای واقع گرایی بلکه از طریق درگیری اثر با واقعیت بازتاب میدهد.
"نوشتن در تاریکی" را می توان با استفاده از نظریه بازتاب از معدود آثار صادق بازتاب دهنده جامعه خود دانست. در این نظریه آنچه اهمیت دارد این است که اثر ادبی و و هنری تا چه حد در ارتباط با ساختارها، وضع موجود و تحولات اجتماعی معنا میشود و بازنمای آن چیزی است که در جامعه میگذرد؟ ساختار و طبقات اجتماعی تا چه حد در متن گویا است؟ از این زاویه متن یعقوبی در نمایش بخشی از نیازها و خودآگاهی طبقه متوسط مدرن موفق و گویاست، هرچند که آنچه نشان میدهد در مواجهه با این طبقه اکتفا کردن به خصوصیات کلی و عمومی است، دلیل این نوع از شخصیتپردازی هم بدون شک نوع روایت و ساختار داستان است. اساسن داستان "نوشتن در تاریکی" به دلیل سادگی و سیالیت طلب افزونتر نمیکند. شخصیتها را در یک اندازه نگه میدارد و با وجود نمایش سبک زندگی آنها نیازی نمیبیند که به خلوت شان سرک بکشد. لذا انسان ایرانی طبقه متوسط شهری با خصوصیات کلی خود در "نوشتن در تاریکی" حضور دارد. بخشی از این نگاه کلی ناشی از رویارویی همزمان با یک رخداد تاریخی است که رویداد در آن مهمتر از جزئیات احساسی و فردی آدمهاست. اما نکته طلایی و مهماش زنده بودن شخصیت هاست، اانسان ایرانی "در نوشتن تاریکی" زنده است هر چند که تصویراش دور و عاری از جزئیات سازندهاش باشد.
عکس از مصطفی قاهری | برگرفته از وبسایت شخصی محمد یعقوبی
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر