نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
سودابه فرضی پورنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا همین است که هستخریدنویسنده: سودابه فرضی پور این کتاب را ببینیداگر بخواهم خودم را از نو سر هم کنم، اول باید بروم سر آن چارراه که یک کیوسکِ تلفن دارد، همان که پشتِ کیوسک، یک مغازه کوچک شیرینیپزی است. چند قدم آن طرفتر یک سطل زبالهی بزرگ هست. پای راستم از مچ به پایین و هر دو بازویم در یک کیسه سیاه آنجا است، توی سطل زباله. درِ کیسه دو گرهِ محکم خورده. بعد از آن باید بروم به ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
سودابه فرضی پورنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا همین است که هستخریدنویسنده: سودابه فرضی پور این کتاب را ببینیداگر بخواهم خودم را از نو سر هم کنم، اول باید بروم سر آن چارراه که یک کیوسکِ تلفن دارد، همان که پشتِ کیوسک، یک مغازه کوچک شیرینیپزی است. چند قدم آن طرفتر یک سطل زبالهی بزرگ هست. پای راستم از مچ به پایین و هر دو بازویم در یک کیسه سیاه آنجا است، توی سطل زباله. درِ کیسه دو گرهِ محکم خورده. بعد از آن باید بروم به ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
همین است که هستخریدنویسنده: سودابه فرضی پور این کتاب را ببینیداگر بخواهم خودم را از نو سر هم کنم، اول باید بروم سر آن چارراه که یک کیوسکِ تلفن دارد، همان که پشتِ کیوسک، یک مغازه کوچک شیرینیپزی است. چند قدم آن طرفتر یک سطل زبالهی بزرگ هست. پای راستم از مچ به پایین و هر دو بازویم در یک کیسه سیاه آنجا است، توی سطل زباله. درِ کیسه دو گرهِ محکم خورده. بعد از آن باید بروم به ...
همین است که هستخریدنویسنده: سودابه فرضی پور این کتاب را ببینیداگر بخواهم خودم را از نو سر هم کنم، اول باید بروم سر آن چارراه که یک کیوسکِ تلفن دارد، همان که پشتِ کیوسک، یک مغازه کوچک شیرینیپزی است. چند قدم آن طرفتر یک سطل زبالهی بزرگ هست. پای راستم از مچ به پایین و هر دو بازویم در یک کیسه سیاه آنجا است، توی سطل زباله. درِ کیسه دو گرهِ محکم خورده. بعد از آن باید بروم به ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر