نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
شهریار زمانینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا زنی بدون کیف دستیخریدنویسنده: شهریار زمانی این کتاب را ببینیدراهرو باریک و طولانی بود. مریم با روسری نخودیرنگ، بینیاش را گرفت. کفشها بر کفپوش سفید، نقش قرمز میزدند. قطرههای خون خط ممتدی کشیده بود. در ایستگاه طبقهی دوم هم، پرستاری نبود. به آخرین اتاقِ طبقه رسیدند. سعید سرک کشید و دوازده تخت را از نظر گذراند و به تخت کنار پنجره رسید... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
شهریار زمانینویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا زنی بدون کیف دستیخریدنویسنده: شهریار زمانی این کتاب را ببینیدراهرو باریک و طولانی بود. مریم با روسری نخودیرنگ، بینیاش را گرفت. کفشها بر کفپوش سفید، نقش قرمز میزدند. قطرههای خون خط ممتدی کشیده بود. در ایستگاه طبقهی دوم هم، پرستاری نبود. به آخرین اتاقِ طبقه رسیدند. سعید سرک کشید و دوازده تخت را از نظر گذراند و به تخت کنار پنجره رسید... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
زنی بدون کیف دستیخریدنویسنده: شهریار زمانی این کتاب را ببینیدراهرو باریک و طولانی بود. مریم با روسری نخودیرنگ، بینیاش را گرفت. کفشها بر کفپوش سفید، نقش قرمز میزدند. قطرههای خون خط ممتدی کشیده بود. در ایستگاه طبقهی دوم هم، پرستاری نبود. به آخرین اتاقِ طبقه رسیدند. سعید سرک کشید و دوازده تخت را از نظر گذراند و به تخت کنار پنجره رسید...
زنی بدون کیف دستیخریدنویسنده: شهریار زمانی این کتاب را ببینیدراهرو باریک و طولانی بود. مریم با روسری نخودیرنگ، بینیاش را گرفت. کفشها بر کفپوش سفید، نقش قرمز میزدند. قطرههای خون خط ممتدی کشیده بود. در ایستگاه طبقهی دوم هم، پرستاری نبود. به آخرین اتاقِ طبقه رسیدند. سعید سرک کشید و دوازده تخت را از نظر گذراند و به تخت کنار پنجره رسید...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر