شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
شکار پروانههانویسنده: علیرضا عطاراناین کتاب را ببینیدخریددر مقدمه این کتاب میخوانیم: «در زندگی اصلا «پول و مادیات برایم مهم نبودند. هیچ وقت عاشق نشدم، و هرگز به زنی دلبسته نشدم. گرچه اعتراف میکنم زنم را دوست دارم، اما ...
پدرام رضایی زادهنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا مرگ بازیخریدنویسنده: پدرام رضایی زاده این کتاب را ببینیدهمیشه از جایی آغاز میشود که انتظارش را نداری. یک مرتبه به خودت میآیی و میبینی وسط خاطرهای افتادهای که تمام روزهای گذشته خواستهای فراموشش کنی. هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد، باز یک روز با بهانهای حتی کوچک، خودش را از گوشه ذهنت بیرون میکشد و هجوم میآورد به ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
پدرام رضایی زادهنویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا مرگ بازیخریدنویسنده: پدرام رضایی زاده این کتاب را ببینیدهمیشه از جایی آغاز میشود که انتظارش را نداری. یک مرتبه به خودت میآیی و میبینی وسط خاطرهای افتادهای که تمام روزهای گذشته خواستهای فراموشش کنی. هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد، باز یک روز با بهانهای حتی کوچک، خودش را از گوشه ذهنت بیرون میکشد و هجوم میآورد به ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مرگ بازیخریدنویسنده: پدرام رضایی زاده این کتاب را ببینیدهمیشه از جایی آغاز میشود که انتظارش را نداری. یک مرتبه به خودت میآیی و میبینی وسط خاطرهای افتادهای که تمام روزهای گذشته خواستهای فراموشش کنی. هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد، باز یک روز با بهانهای حتی کوچک، خودش را از گوشه ذهنت بیرون میکشد و هجوم میآورد به ...
مرگ بازیخریدنویسنده: پدرام رضایی زاده این کتاب را ببینیدهمیشه از جایی آغاز میشود که انتظارش را نداری. یک مرتبه به خودت میآیی و میبینی وسط خاطرهای افتادهای که تمام روزهای گذشته خواستهای فراموشش کنی. هر چه با خودت تکرار کنی که همه چیز تمام شده و دلیلی برای یادآوردنش وجود ندارد، باز یک روز با بهانهای حتی کوچک، خودش را از گوشه ذهنت بیرون میکشد و هجوم میآورد به ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر