من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
مریم جهانینویسنده زندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهنویسنده Tweet آثار این نویسنده در ناکجا این خیابان سرعت گیر نداردخریدنویسنده: مریم جهانی این کتاب را ببینید«مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چای یا تلویزیون یا... پدر عادت داشت حرفش را خیره بهجایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولا اشیاء را انتخاب میکرد چون زبان پاسخگویی نداشتند. از پاسخ شنیدن بیزار بود. از پرگویی بیزار بود. مادر اما مثل ظرفی که زیر چکچک سماور میگذارند، به ظهر نرسیده پر میشود از حرف. پدر که ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
مریم جهانینویسنده زندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهنویسنده Tweet آثار این نویسنده در ناکجا این خیابان سرعت گیر نداردخریدنویسنده: مریم جهانی این کتاب را ببینید«مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چای یا تلویزیون یا... پدر عادت داشت حرفش را خیره بهجایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولا اشیاء را انتخاب میکرد چون زبان پاسخگویی نداشتند. از پاسخ شنیدن بیزار بود. از پرگویی بیزار بود. مادر اما مثل ظرفی که زیر چکچک سماور میگذارند، به ظهر نرسیده پر میشود از حرف. پدر که ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
این خیابان سرعت گیر نداردخریدنویسنده: مریم جهانی این کتاب را ببینید«مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چای یا تلویزیون یا... پدر عادت داشت حرفش را خیره بهجایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولا اشیاء را انتخاب میکرد چون زبان پاسخگویی نداشتند. از پاسخ شنیدن بیزار بود. از پرگویی بیزار بود. مادر اما مثل ظرفی که زیر چکچک سماور میگذارند، به ظهر نرسیده پر میشود از حرف. پدر که ...
این خیابان سرعت گیر نداردخریدنویسنده: مریم جهانی این کتاب را ببینید«مخاطب این حرفها دیوار بود یا سینی چای یا تلویزیون یا... پدر عادت داشت حرفش را خیره بهجایی غیر از چشم مخاطبش بزند. اصولا اشیاء را انتخاب میکرد چون زبان پاسخگویی نداشتند. از پاسخ شنیدن بیزار بود. از پرگویی بیزار بود. مادر اما مثل ظرفی که زیر چکچک سماور میگذارند، به ظهر نرسیده پر میشود از حرف. پدر که ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر