نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
نفوس مردهنویسنده: میخائیل بولگاکفاین کتاب را ببینیدخریددر نمایشنامهی نفوس مرده که با الهام از کتابی به همین نام به قلم نیکلای گوگول نگاشته شده نیز از دنیای تصنعی و حماقت طبقهی اشرافیت و آرمانشهر ترسیمی آنان سخن میگوید و ...
محمد طلوعينویسنده متولد: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ رشت، ایرانزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهسید محمد طلوعی برازنده شاعر، فیلمنامهنویس، داستاننویس و مترجم ایرانی است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا من ژانت نيستم خریدنویسنده: محمد طلوعي این کتاب را ببینیدمادر رضا آدم سختگیری بود. یک بار به خاطر اینکه رضا مسواک نزده مدرسه آمده بود، شال و کلاه کرد آمد مدرسه و وسط کلاس دندانهای رضا را مسواک کرد. هیچ چی نگفت، حتی از خانم اجازه نگرفت تو بیاید. با لیوان نارنجی گلداری که روی شیشهی ویترین روشویی بود آمد توی کلاس، روی مسواک قدِ بند انگشت خمیردندان مالید و کرد توی دهنِ رضا. نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
محمد طلوعينویسنده متولد: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ رشت، ایرانزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهسید محمد طلوعی برازنده شاعر، فیلمنامهنویس، داستاننویس و مترجم ایرانی است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا من ژانت نيستم خریدنویسنده: محمد طلوعي این کتاب را ببینیدمادر رضا آدم سختگیری بود. یک بار به خاطر اینکه رضا مسواک نزده مدرسه آمده بود، شال و کلاه کرد آمد مدرسه و وسط کلاس دندانهای رضا را مسواک کرد. هیچ چی نگفت، حتی از خانم اجازه نگرفت تو بیاید. با لیوان نارنجی گلداری که روی شیشهی ویترین روشویی بود آمد توی کلاس، روی مسواک قدِ بند انگشت خمیردندان مالید و کرد توی دهنِ رضا. نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
من ژانت نيستم خریدنویسنده: محمد طلوعي این کتاب را ببینیدمادر رضا آدم سختگیری بود. یک بار به خاطر اینکه رضا مسواک نزده مدرسه آمده بود، شال و کلاه کرد آمد مدرسه و وسط کلاس دندانهای رضا را مسواک کرد. هیچ چی نگفت، حتی از خانم اجازه نگرفت تو بیاید. با لیوان نارنجی گلداری که روی شیشهی ویترین روشویی بود آمد توی کلاس، روی مسواک قدِ بند انگشت خمیردندان مالید و کرد توی دهنِ رضا.
من ژانت نيستم خریدنویسنده: محمد طلوعي این کتاب را ببینیدمادر رضا آدم سختگیری بود. یک بار به خاطر اینکه رضا مسواک نزده مدرسه آمده بود، شال و کلاه کرد آمد مدرسه و وسط کلاس دندانهای رضا را مسواک کرد. هیچ چی نگفت، حتی از خانم اجازه نگرفت تو بیاید. با لیوان نارنجی گلداری که روی شیشهی ویترین روشویی بود آمد توی کلاس، روی مسواک قدِ بند انگشت خمیردندان مالید و کرد توی دهنِ رضا.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر