در یکی از اطاقها بسته بود. آن را باز کرد و بی آنکه تو برود گردن کشید و داخلش را دید. در را بست و به آن یکی رفت. چشمش به تشک و متکای دونفرهای که روی زمین پهن بود افتاد. گودی به جا مانده از دو نفری که تویش خوابیده بودند هنوز دست نخورده مانده بود. مینا نزدیک در اتاق آمد و گفت: "باید ببخشین که یه کم به هم ریخته است. میخواستم روتشکیها رو بشورم که..."
نظرات شما
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر