من ناتوان میشوم، بازنده و بی هیچ میلی، هیچ آرزویی، تنها تصور رفتن به جادهی بزرگ، به شهر به جستجوی مردی رفتن و فردا بازگشتن. ژان لوک لاگارس | در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید |
کتـابها
ناکجا کتابهای نویسندگان ایران و جهان را، از این سو و آن سوی زمین، در دسترس مخاطب فارسی زبان در هر نقطهی دنیا قرار میدهد...