حالا | بیست سال دیگر هم که بگذرد | چشمانِ تو | در چای هر شَبَم جا مانده. روجا چمنکار | رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری |
شعر خودش میآید، ما تسلیماش میشویم و او کار خودش را میکند، عاشقی میکند، فریاد میزند، به سوگ مینشیند، با زبانی غیر معمول از تبسمی دلانگیز تا خیالی شورانگیز و گاه غمی، دردی، زخمی... شعر سنگر میشود و غریو پرشور رهایی سر میدهد... شعر را حافظ میگوید، خیام، سعدی، و وقتی نو میشود نیما، شاملو و فروغ و... در غرب شکسپیر، بودلر، لویی آراگون... و محمود درویش در فلسطین...
دفترهای سالخوردگی(دفترششم)
خریدنویسنده: احمدرضا احمدی
ششمین دفتر از دفترهای هفتگانهی دفترهای سالخوردگی به نام روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود
دفترهای سالخوردگی(دفترهفتم)
خریدنویسنده: احمدرضا احمدی
هفتمین دفتر از دفترهای هفتگانهی دفترهای سالخوردگی به نام میخواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ