نگاهی به « به آغوش دراز نی» از سپیده جدیری
یکی از شاعرانی که علیرغم تضادش با جهان، به آرامش خوبی در زبان رسیده است، سپیده جدیریست. در نقد قبلیام بر شعرهای او گفتم که یکی از بهترین عاشقانهی دههی هشتاد را نوشته است. حالا در این مجموعهی اخیرش، به نوعی؛ شاعر به جنگ با شاعرانه های خودش رفته است:
از خستگیام و خوابم و اتاقم خستهام
برگرد از رویم برو
خواب کوتاه! میپرانمت
نه چشم؛ نه عشق؛ نه شعرهای کوتاهم
نمیتواند مرا به تو بدهد
ببخشد مرا از جمعه های کوتاه به دست های بستهات
خاحافظ آغوش
خداحافظ (ص 87)
یکی از مهمترین ویژگیهای شعر سپیده جدیری, حضور اشیا است. این حضور به حدی طبیعی جلوه میکند که انگار اینها اصلا برای همین شعر آفریده شدهاند. مثلا در شعر ماشین لباسشویی؛ حضور ماشین؛ بخشی از خود شعر می شود.
ماشین لباسشوییام هم شعر ماشین لباسشوییست؛
صدای هلی کوپتر میدهد
و کفشم را که درمیآورم
صدای آب در میآورد. (ص 88)
و دوباره همان تضادی که همه ی زنهای شاعری که مادرند با کلمات؛ با شعر؛ با زندگی و با جهان؛ پیدا میکنند:
حواسم را بگذارم سر گاز
کتاب را بگذارم سر گاز
بعد بروم بچرخم توی آبهای سرم (ص 121)
شاعر؛ حتی با زندگی هم تضاد دارد و خواب مرگ میبیند یا خواب کسی که محکوم به مرگ است. و انگار زندگیی ما حکم بود. محکومیت به زندگی؛ که تنها فکر کردن به محکومیت به مرگ؛ میتواند از رنج هستی بکاهد:
زندگی سخت ترین کار دنیاست
به جای زندگی می شود خوابید
و خوابهای عاشقانه دید
خوابهای یک محکوم به اعدام (ص 163)
بیشک یکی از بهترین و مهمترین شاعران زن مهاجر؛ سپیده جدیریست.او با دقت تمام و با تمرکز مینویسد. و به خوبی میتواند آنچه میبیند را حس کند و آنچه حس می کند را به تصویر تبدیل کند؛ بیآنکه از زبان غافل باشد. شعر او نتیجهی سالها تمرین و تمرکز است. و ذهنش؛ پویا و مخیل. به نظر من سپیده جدیری شاعری کامل است چون توانسته با وجود تسلط کامل بر فنون شاعری؛ خود را هم بنویسد؛ به عنوان زن؛ به عنوان همسر؛ به عنوان شاعر، به عنوان انسانی که صدای خودش میخواهد باشد و صدای نسل خودش در این جهانی که شاعران را دوست ندارد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر