ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

اعدامِ اعتماد یا: نوشتن در تاریکی

اعدامِ اعتماد یا: نوشتن در تاریکی

آنیتا یارمحمدی

 

"ساده و تکان‌دهنده"؛ اولین عباراتی‌اند که پس از خواندنِ "نوشتن در تاریکی" به ذهن می‌رسند. روایت ساده‌ای از زندگی اهلِ فرهنگ در این سرزمین، که صفتی جز تکان‌دهنده نمی‌توان بر آن گذاشت.

محمد یعقوبی از آن دست نویسنده‌هایی نیست که به سادگی از کنار حوادث و وقایع پیرامونشان می‌گذرند؛ که بنا بر محافظه‌کاری و مصلحت‌جویی سکوت می‌کنند و بسیاری از چیزها را نادیده می‌گیرند. حساسیت و نگاه انتقادیِ‌ یقوبی سکوت را برنمی‌تابد؛ و "نوشتن در تاریکی" نیز زاده‌ی همین حساسیت هوشمندانه است. حکایت شش روزنامه نگار و تاریکیِ پیرامونشان... داستانِ نوشتن در تاریکی.

 

حکایت شش روزنامه نگار و تاریکیِ پیرامونشان... داستانِ نوشتن در تاریکی.

نمایشنامه با رفت‌وبازگشت‌های زمانی پیش می‌رود. از یک هفته مانده به انتخابات 88 تا یک سال بعدش. شروع داستان با بازجویی نیماست، پخش مکالمات ضبط شده در موبایل او که به معرفیِ 5 دوست روزنامه نگارش منجر می‌شود. صحنه با اجرای کاملِ آن فایل صوتی،‌ فلش‌بک‌وار ما را به عقب برمی‌گرداند. به کمکش شش جوان روزنامه‌نگار را می‌شناسیم و می‌بینیم که به سفری در شمال رفته‌اند. بحث‌ها و شوخی‌هایشان را درباره‌ی انتخابات و مناظره‌های تلویزیونی، شرط‌ بندی سرِ این‌که چه کسی رای می‌آورد، و بحث‌شان راجع به ساعتِ سفر فردا را دنبال می‌کنیم. بحثی که ظاهرا سرِ تمام شدن ندارد! چون هرکس ساز خودش را می‌زند و به نتیجه‌ی واحد رسیدن حتی در چنین جمعی دشوار می‌‌شود: جمع دوستانی صمیمی که همه روزنامه نگارند و در روزنامه‌ی "گفتگو" کار می‌کنند. این اختلاف نظر و پیشنهاد رای‌گیری دو بار دیگر هم تکرار می‌شود؛ در سفرشان به آلمان. وقت تصمیم‌گیری برای رفتن به برلین یا آمستردام؛ یا ماندن در اروپا و بازگشت به وطن. بحث‌ها و اختلاف نظرهایی که دیر و دشوار به نتیجه می‌رسند یا اصلا سرانجامی ندارند. در واقع بهانه‌ای هستند برای یادآوریِ این‌که تمرین دموکراسی، آن‌قدرها هم که به نظر می‌رسد آسان نیست. 

صحنه‌های نمایش بین سفر این 6 دوست به شمال؛ بازجویی نیما، سفرشان به آلمان،‌ و یک سال بعدش در رفت و آمد است. بخش‌های مربوط به شمال؛ حکایت همان کشمکش ساده و حتی خنده‌دار است راجع به این‌که صبح روز بعد، چه ساعتی طرف لنگرود راه بیفتند. موضوعی ساده و اختلاف نظری جدی. و جمله‌ی گیتا که می‌گوید: «مارو باش که می‌خوایم هفته‌ی بعد رئیس جمهور انتخاب کنیم.»

بازجویی‌های نیما مربوط به ماه‌های بعدتر است. وقتی که انتخابات تمام شده و نیما آرامی، .مترجم روزنامه‌ی گفتگو در یکی از تجمع‌های تهران دست‌‌گیر می‌شود. در راه آزادی؛ با دوربین عکاسی‌اش و به جرم همکاری با رسانه‌های بیگانه. این بخش‌ها خلاصه‌ی گفتگوی او و بازجویش محمد است، و حضورِ سایه‌وارِ دوستش نوشین که حالا وکیل او هم شده. خانم "نوشین ستوده"!

نیما آرامی؛ وبلاگ نویس و روزنامه نگار که شعر می‌گفته و شعر می‌خوانده و ترجمه می‌کرده؛ اتهام ارسال یک جوک به 254 نفر را در پرونده‌اش ثبت کرده است و پایان خوشی انتظارش را نمی‌کشد. بازجویی‌های او با شعر خواندش همراه می‌شود. شعرخواندن‌هایی که بهانه‌شان آدرس ایمیل اوست: "ماهی فاش". بازجو دلیل انتخاب این اسم را از او می‌پرسد و او به ناچار از برشت می‌گوید. از ماهی فاش که "بیست و پنج" سفیدی داشت و نه هیچ چیز دیگر، و او هم عاقبت خوشی انتظارش را نمی‌کشید.

 

 اما برجسته‌ترین نکته‌ی "نوشتن در تاریکی"، تقابل دو گروه مهم در جامعه‌ی امروز ایران است. شصت‌اندیش‌ها و نواندیش‌ها.

این شعرخوانی‌ها در جابه‌جای نمایش تکرار شده‌‌اند. یعنی علاوه بر صحنه‌های بازجویی؛ در بخش‌های دیگر هم وجود دارند، بسیار بیشتر از آن‌چه ‌که قاعده‌ی یک نمایشنامه است. اما انتخاب به‌جای این شعرهای کوتاه؛ نه ‌تنها خللی در نمایشی بودن فضا و زبان رئالیستی‌اش ایجاد نکرده، بلکه بر بار حسیِ هر صحنه و وقایعش نیز افزوده است. خصوصا در پایان صحنه‌ی هایدل‌برگ، وقتی سخن از ترک وطن است و نیما شعری از "مسعود احمدی" می‌خواند. یا در صحنه‌ی یکی‌مانده به آخر؛ وقتی که نیما نیست و فقط حضور سایه‌وارش هست، و خواندنِ شعری از "خاطره حجازی" که از اعتمادی بر باد رفته سخن می‌گوید: «خوشه‌های خوش‌طعم اطمینان! / زیر دندان‌های کدامین واقعیت تلخ / له شدید / که امروز اعتماد مرا / اعدام کردند..» .

تکرار عدد "بیست و پنج" در نمایشنامه جایگزین کلماتیست که " نمی‌شود گفتشان"! محمد یعقوبی پس از نوشتن و اجرای "نوشتن در تاریکی"، در مصاحبه‌هایش گفته بود که نمایشنامه را حین تمرین تکمیل می‌کرده و بعدش هم گرفتار بازبینی‌های فراوان بوده. که اجازه‌ی اجرای دراماتیک صحنه‌های بازجویی را نداشتند و او ناچار بود شکلشان را عوض کند،‌ جوری که بازجو بنشیند و دیالوگ‌ها را مثل بازیگری بگوید که دارد متن اجرایش را تمرین می‌کند. ترفندی که سانسور در اختیار یعقوبی گذاشت و چه بسا کارش را متفاوت‌تر و تاثیرگذارتر هم کرد.

"بیست و پنج" هم ارمغان همین ممیزی‌ست که در کارهای یعقوبی تکرار می‌شود. معادلی ثابت در نمایشنامه‌هایش؛ به‌جای کلماتی که به زبان آوردنشان ممنوع است: "یه وقتی یه ماهی بود به اسم فاش/ که بیست و پنجِ سفیدی داش" . خلاقیتی ناشی از سانسور؛‌ که البته معنای روشنی ندارد و این سوال را در ذهن ایجاد می‌کند که حالا چرا "بیست و پنج"؟

اما برجسته‌ترین نکته‌ی "نوشتن در تاریکی"، تقابل دو گروه مهم در جامعه‌ی امروز ایران است. شصت‌اندیش‌ها و نو اندیش‌ها. شصت اندیش‌هایی دچار جمود فکری که از کاه کوه می‌سازند و دست‌به دست‌ شدن یک جوک ساده را هم بر نمی‌تابند و آن را با شهادت و خون شهیدان گره می‌زنند، و نو اندیش‌هایی که می‌خواهند با جهان و دنیای امروز هم‌گام باشند و از شدتِ‌ فشار رویشان خسته‌ و کلافه‌اند. فشاری که در سفرِ آلمان بیشتر به چشمشان می آید: روزنامه‌نگارهای جوان و نماینده‌ی تفکرِ نو اندیش، مثال کوچک و غم‌انگیزشان از تحت فشار بودن یا رهایی، "نبودنِ پلیس" در خیابان‌های غرب است... یا رخ ندادن هیچ جرمی طی 16 سال در هایدل‌برگ. "نوشتن در تاریکی" داستانِ نیما؛ نوشین، منوچهر،‌ گیتا، مرجان و پدرام نیست؛ داستانِ‌همگی‌‌شان است و دیگرانی که مثل آن‌ها فکر می‌کنند. همه‌ی آن‌هایی که این 6 جوان به نوعی نماینده‌شان شده‌اند.

و در گروه دیگر که محمدِ بازجو نماد آن است، شنیدن هیچ صدای مخالفی برتابیده نمی‌شود. گروهی جزم‌اندیش و بنیادگرا که در تضاد و تقابل محض با گروه اول‌اند. هر صدای مخالفی باید خاموش شود؛ حتی اگر صدای وب‌لاگ نویس جوانی به اسم "نیما آرامش" یا حقوق‌دانی به نام "نوشین ستوده" باشد.

و پایان داستان؟ چرخش آن بازجوییِ آغازین. حالا محمد است که روی صندلی بازجویی نشسته و صدای بازجو و نیما و نوشین و آن چهار شخصیت دیگر است که مدام تکرار می‌شود. که سوال می‌پرسند؛ که حرف می زنند، که "تو از پنج نفر می‌خوای که مطابق میل تو رفتار کنن. ما پنج نفر از تو یه نفر می‌خوایم به خواست جمع احترام بذاری!"... "این کجاش دموکراسیه؟ یه ظاهر منطقیه که پشتش زور هست..." و "به خواست جمع احترام بذار!"

دیگر جای بازجو و متهم عوض شده. حتی اگر "نیما"یی در کار نباشد و هنوز بازجوهای دیگری باشند که تکرار کنند: "اسم؟"؛ اما چرخشی که می‌باید در داستان اتفاق می‌افتاد، افتاده. شبیه سرنوشتی که ماهی فاش در شعر برشت دارد.

و امیدبخشیِ‌داستان نیز در همین است.


محمد یعقوبی

محمد یعقوبی

۱۳۴۶
لنگرود

محمد یعقوبی نویسنده، کارگردان، مترجم و بازیگر تئاتر در 11 فروردین 1346 درلنگرود به دنیا آمد.          وی در رشته حقوق قضایی تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کرد و هم زمان فعالیت های تئاتری خود را از گروه تئاتر دانشگاه پی گرفت. در سال 1368 اولین نمایشنامه خود را به نام «بازگشت» نوشت. زیر نظر استادانی ...

نوشتن در تاریکی

نوشتن در تاریکی

خرید
نویسنده: محمد یعقوبی
این کتاب را ببینید

آدم‌ها توی ایران دو دسته‌ن. شصت‌اندیش‌ها‌ و نواندیش‌ها. شصت‌اندیش‌‌ها توی حال و هوای دهه‌ی شصت مونده‌ن. آدم‌های دیگه عوض شده‌ن ولی شصت‌اندیش‌‌ها نمی‌خوان عوض شن، نمی‌خوان هیش‌کی عوض شه. ولی آدم‌ها عوض می‌شن. شصت‌اندیش‌‌اندیش‌ها ...

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر