گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی |
مینویسند، پس هستند
نگاهی به مجموعه داستان«همشاگردیها 1»
به بهانه انتشار کتاب توسط نشر ناکجا
مینویسند، پس هستند
در این سالهای اخیر که کارگاهها و جلسههای داستانخوانی در ایران رونق گرفتهاند، شکل جدیدی از مجموعه داستانها نیز به وجود آمدهاند، که به نوعی خروجی همین محافلاند: گزیدهای از داستانهای شرکتکنندگان در کارگاه یا جلسه، با مقدمه یا داستانی از گرداننده کارگاه در ابتدا یا انتهای کتاب. کتابهایی از این دست تاکنون توسط نویسنده / مدرسهایی چون جمال میرصادقی، محمد محمدعلی و حسین سناپور منتشر شده و اتفاقاً بعدها نام بسیاری از حاضران همین کتابها، نامهایی بوده که در عرصه ادبیات داستانی ایران زیاد شنیده شده و میشود هنوز هم. این کار، کار ارزشمندی است و شاید بشود در این قحطی مجلههای تخصصی داستانی و بخشها و صفحههای داستان در مجلهها و روزنامهها، آن را یکی از بهترین شیوههای معرفی نویسندههای تازهکار به جامعه ایرانی دانست.
«همشاگردیها» مجموعهای است از همین دست؛ نتیجه جلسههای داستانخوانیای که با حضور حسین مرتضاییان آبکنار تشکیل شده. نام نویسندههای داستانهای این مجموعه، نشان میدهد که این جلسهها سطح کیفی مطلوبی داشته و شاید از همان قسم جلسههایی بوده باشد که بیشترِ ما -نویسندهها- یا عضو یکیچندتاییشان هستیم، یا دوست داریم باشیم.
صحبت کردن درباره چنین مجموعههایی دشواریهای خاص خودش را دارد؛ چون داستانهایی از نویسندههای مختلف، با سطح خلاقیت و درک ادبی و شناخت تئوریک و سلیقه و جهانبینیهای مختلف در آنها گرد هم آمدهاند. و هر اظهار نظری دال بر اینکه همه داستانهای این مجموعه فلان رویکرد را دارند، یا فلان ویژگی را، میتواند تبدیل شود به چاقویی که دست خودش را میبُرد. البته درباره این مجموعه خاص، میشود یک مشابهت را میان همه داستانها دید، که فکر نمیکنم بشود به هیچ چیز جز فضای نشر داخل کشور و شرایط چاپ آثار داستانی ربطش داد. این مشابهت، نگاه اروتیکی است که در داستانهای این مجموعه وجود دارد؛ نگاهی که گاه زیاده از حد پررنگ میشود و گاه در حد رایحهای ملایم در اثر مشام را مینوازد. جز این، مشابهت دیگری- به آن معنا که بشود گفت سیاستی کلی یا تأثیری مستقیم از حضور در جلسهها باعث به وجود آمدنش شده- در داستانهای این مجموعه به چشم نمیخورد. به همین دلیل تصمیم گرفتم داستانها را تکتک از اول تا آخر بررسی کنم، بیآنکه تلاش کنم مدام چیزی از این داستان را به نکتهای در آن یکی داستان ربط دهم. که واقعاً هم فکر نمیکنم ربطی -به این معنا- وجود داشته باشد اصلاً.
داستان اول. سینهبند / حسین مرتضاییان آبکنار
این داستان با زاویهدید سومشخص روایت میشود و شخصیت اصلیاش دختری جوان است. داستان تمی اروتیک دارد و دختر برای ارضای جنسی، به بهانههای مختلف معاینه پیش دکترها میرود. حرفی رد و بدل نمیشود، یا حرکتی، یا هیچچیز بیرونی و ملموس دیگری، همان معاینه و لحظههای لمس کافی است، و بعد: پاره کردن نسخه ماموگرافی. «سینهبند» با جزییات زیادی روایت میشود؛ جزییاتی که گاه نقش ناتورالیستی پیدا میکنند و به نظر میآید در داستان کارکردی ندارند، نه در خلق فضاورنگ نقشی دارند، نه در صحنهپردازی، نه... اما، اما وقتی بهجا کار میروند - و در بیشتر موارد هم اینطور است- تبدیل میشوند به عناصری اکسپرسیونیستی که خیلی خوب حالوهوای شخصیت اصلی داستان را به کمک تصویرهای بیرونی به نمایش میگذارند. داستانهایی از این دست را از نویسندههای معاصر فارسیزبان کمتر خواندهایم و از این حیث «سینهبند» تجربهای جالب در داستان فارسی میتواند قلمداد شود.
داستان دوم. شکافی در آینه / بهروژ ئاکرهیی
«شکافی در آینه» داستانی رمانتیک است؛ پر از صحنههایی که عاطفه خواننده را درگیر میکند و با نثری که بیشترین بار را برای ساختن این فضای رمانتیک به دوش میکشد. زبان این داستان زبان پیچیدهای نیست، اما ساختار نثرش کیفیت جذابی به آن میدهد. این کیفیت گاه به شکلی مکتبی، از ویژگیهای زبان و نثر داستانهای رمانتیک تبعیت میکند: «گُل نگرفته بودیم. صلیب را که دیدیم یادمان افتاد. اول به سایه صلیب رسیدیم که انگار خوابیده بود روی چمن. نگاه که کردیم، پشت صلیب بازهم چمن بود، سبز، تا میرسید به درختها که سایهشان کش آمده بود سوی ما. چند خرگوش در سایه درختها دنبال چیزی میدویدند، یا شاید از چیزی میگریختند که ما ندیدیم چه بود. کنار درختها هم چند آهوی بیخیال نگاهمان میکردند که حالا دیگر تلوتلو میخوردیم.» (نسخه الکترونیکی «همشاگردیها 1 / صفحه 25) این خصلت رمانتیک و این ویژگی نثری به خوبی با موضوع عاشقانه داستان و ایدههای مرگ فرزند و غم غربت درآمیخته شده و کمپوزیسیون جذابی را به وجود آورده است.
داستان سوم. ترور / فرهاد بابایی
این داستان، داستانی است صرفاً مبتنی بر گفتوگو، بیهیچ توصیف یا توضیحی. دو آدمکش اجیر شدهاند و حالا در کمین مرگ چند نفرند. یکیشان درست در لحظهای که قرار است عملیات را شروع کنند، میگوید که عادت دارد قبل از هر عملیاتی خودارضایی کند و دست به کار میشود. داستان فضایی پارودیک دارد. آدمکش اول در حین خودارضایی از زنانی صحبت میکند که تا به حال با آنها رابطه داشته. از بهترینشان بیشتر از همه حرف میزند و اتفاقاً همینجاست که گره اصلی داستان شکل میگیرد؛ چرا که بهترین معشوقه آدمکش اول، زن آدمکش دوم از آب درمیآید که همین چند ماه پیش از او جدا شده است. اینجا پیرنگ داستان بهشدت شکننده میشود و به جای رابطه علی و معلولی، حادثه و اتفاق است که داستان را پیش میبرد. حتی فضای پارودیک داستان هم نمیتواند این ضعف را پشت خودش پنهان کند. درباره «ترور» میشود گفت مثل سایر داستانهای بابایی ایده بسیار خوبی دارد، اما برخلاف بیشترشان، پرداختش هنوز مشکلاتی دارد.
داستان چهارم. بلوکهای بتنی / امید پناهیآذر
این داستان زبان روانی دارد و نویسندهاش در همان چند پاراگراف اول نشان میدهد که گفتوگونویس خوبی است. موضوع داستان ظلمی است که در فضای نظامی به انسانها روا داشته میشود: مرگ انسانیت و محکومیت همیشگی انسان. «بلوکهای بتنی» با زاویهدید اولشخص روایت میشود، در روایتی عینی / بیرونی و متکی به گفتوگو. در نتیجه در کنار همه آن ویژگیهایی که به سبب زاویهدید اولشخص در داستان وارد میشود، از خصلتهای زاویهدید نمایشی نیز برخوردار است. به این ترتیب است که فضاسازیای که معمولاً در روایتهای اولشخص بهتر ساخته و پرداخته میشود، با معرفی و نمایش خوب وضعیت و موقعیت داستان که از روایتهای عینی / بیرونی توقع داریم و شخصیتپردازیهای خوب که در گفتوگو یکی از بهترین راههای ارائهشان در داستان است، ترکیب میشود و البته با پایانبندیای خیرهکننده به انجام میرسد.
نام نویسندههای داستانهای این مجموعه، نشان میدهد که این جلسهها سطح کیفی مطلوبی داشته و شاید از همان قسم جلسههایی بوده باشد که بیشترِ ما -نویسندهها- یا عضو یکیچندتاییشان هستیم، یا دوست داریم باشیم.
داستان پنجم. لکه / شیوا دشتی
«لکه» داستانی روانشناختی است که درگیریهای ذهنی و واکنشهای دختری جوان را یک هفته پس از مرگ مادرش به تصویر میکشد. این داستان با زاویهدید اولشخص در زمان حال روایت میشود. «لکه» زبان ساده و نثر روانی دارد که گاه خصلتهای ناتورالیستی پیدا میکند: هم از حیث پرداختن زیاد به جزییات و هم از نظر به نمایش گذاشتن پلشتیهای زندگی.
داستان ششم. آدامسم را آرام میجوم / مهدی ربی
داستان ترکیبی است از گذشته و حال. مرد جوانی در خیابان زنی را میبیند که او را با خود به خاطره سالها پیش میبرد. زن، دانسته و نادانسته به مرد کمک کرده که از سختترین کابوس زندگیاش خلاص شود. آن موقع زن کارش تنفروشی بوده و حالا خانهدار است. زاویهدید داستان ترکیبی از زاویهدیدهای ذهنی و عینی است و رفت و برگشتهای راوی به گذشته و حال در آن خیلی خوب از کار در آمده است. ربی پیش از این در داستانهای دیگرش نشان داده که در این کار مهارت دارد و میتواند خیلی خوب شخصیتها را در زمان حرکت دهد و به این ترتیب خواننده را به علاوه بر حال، با گذشته آنها نیز درگیر کند.
داستان هفتم. گمشدگان / آیدا فریدی
این داستان بیشتر به فضاورنگ متکی است. زن جوانی که با همسر یا دوستش قهر کرده، کنار دریاست. با دختربچهای همبازی میشود. کمی بعد زن خوابش میبرد و با صدای مادری که دنبال دخترش میگردد، بیدار میشود. دریا چیزهای زیادی را میتواند از آدمها بگیرد. «گمشدگان» ایده جدیدی ندارد، اما ساخت و پرداخت و فضاسازیاش خوب از کار درآمده است.
داستان هشتم. پارتی / کاوه کیاییان
این داستان روایت سه مهمانی است که به شکلی پازلوار و تودرتو روایت میشود. زاویهدید داستان اولشخص است. کامی (راوی) در خلال تعریف سه مهمانی که یکی از دوستانش به نام شیما در آنها حضور داشته، شخصیتها و روابط میان آنها را برای خواننده میسازد. شیما زنی اثیری و جذاب -از شکل امروزیاش- است. داستان سه مقطع از زندگی کامی و شیما را روایت میکند و در از این طریق سیر تحول شخصیتها و رابطه میانشان به نمایش گذاشته میشود: از جایی که شیما در حضور شوهرش -که به او بیوفایی کرده- از کامی میخواهد با او رابطه داشته باشد و او نمیپذیرد، تا آشفتگی ذهنی شیما بد از جداییاش، و تا آشفتگی عاطفی کامی، حالا که شیما میخواهد با سیامک ازدواج کند. داستان تصویرسازیهای خوب و بکری دارد و لحن راوی که با نوعی بیخیالی همهچیز را روایت میکند و از کنارشان میگذرد، از نقاط قوت آن است.
داستان نهم. پ / شهاب لنکرانی
به نظرم «پ» همراه داستان «Hold me, Thrill me, Kiss me, Kill me» میتوانند عنوان بهترین داستانهای مجموعه را از آن خود کنند. «پ» همه آن چیزی را که یک داستان کوتاه باید داشته باشد، دارد. داستان، روایت دقایقی از زندگی پیرمردی ساعتفروش است که با دریافت نامهای از دوستی قدیمی تصمیم میگیرد نامهای برایش بنویسد، و مسایلی ناگفته را برای اولین بار با او در میان بگذارد. تلاشش را میکند، اما حقیقت امر این است که هنوز جسارت اعتراف را ندارد و نامه را پیش از تمام شدن، ریزریز میکند و میسوزاند. از تمام نامه فقط یک تکهپاره باقی میماند که رویش حرف «پ» نقش بسته و بعد از سالها شهوت فروخفته و سرکوفته پیرمرد را ارضا میکند. «پ» فضاسازی و صحنهپردازی خوبی دارد که کاملاً با درونمایهاش هماهنگ است.
داستان دهم. Hold me, Thrill me, Kiss me, Kill me / علی مسعودینیا
داستان درباره شخصیتی متفکر/متوهم است؛ ترکیب ژنریکی که این روزها توی جامعه ایرانی زیاد دیده میشود. شخصیت اصلی داستان توی کافهای نشسته و ذهنش مدام درگیر فیلمها و کتابهایی است که دیده و خوانده، و همه هستی و همه اتفاقهای دور و نزدیک پیرامونش را با معیار آنها میسنجد. او جایی در داستان میگوید: «این به فانتزی جنسیه»؛ فانتزیای که قرار است به یک آدمربایی ختم شود، یک آدمربایی ناکام. داستان ضرباهنگ خوبی دارد، ترکیب فضاهای ذهنی و عینی تویش خوب از کار درآمده و لحن راویاش هم لحن جذابی است. همانطور که پیشتر هم گفتم، این داستان در کنار داستان «پ» بهترین داستانهای مجموعه هستند.
داستان یازدهم. مرسدس / مهران موسوی
«مرسدس» ساختاری کلاسیک دارد: آغاز، میانه، پایان. نویسنده توانسته ساختار کلاسیک کارش را خوب از کار دربیاورد، اما فقط همین. آدم احساس میکند مشابه این داستان را بارها و بارها دیده و خوانده و شنیده. امتیاز این داستان در باورپذیری و حقیقتمانندی آن است، که خاطرههای زیادی را از دهههای شصت و هفتاد زنده و همذاتپنداری خواننده را برانگیخته میکند.
داستان دوازدهم. خوشه لخت انگور / فریبا مؤیدمطلع
مواد و مصالحِ هدررفته، میتواند یکی از بهترین توصیفها برای این داستان باشد: تصویرسازی، صحنهپردازی و فضاورنگی که خوب ساخته و پرداخته شده و با یک عمل داستانی نهچندان خوب، حیف شده است.
داستان سیزدهم. تا به کجام میبری؟ / سامان آزادی
داستانی عاشقانه و پر از احساس؛ مثل خیلی دیگر از داستانهای سامان آزادی. داستان راوی عشقی است میان دختری که پدر و مادرش را سالها پیش در ماجرای بمباران هواپیمای مسافربری ایرباس از دست داده و پسری که خود را یهودی معرفی میکند. ذهن راوی -دختر- مدام درگیر قوم و نژاد پسر است و مسأله هویت برایش بیش از پیش اهمیت پیدا کرده است. داستان پایانبندیای غافلگیرکننده دارد که توی ذوق میزند. علاوه بر این علیرغم عاشقانه بودنش، ضرباهنگ کندی هم دارد. تلاش نویسنده توی این داستان بیشتر این بوده که کار فرمیِ جدید یا جذابی بکند. تا حدودی هم موفق شده. و اینکه میگویم تا حدودی، دلیلش این است که چند جایی دستش توی داستان دیده میشود.
داستان چهاردهم. ماتیک بنفش / سجاد ایراننژاد
«ماتیک بنفش» چند دقیقهای از زندگی زنی را روایت میکند، احتمالاً بعد از یک رابطه جنسی. این داستان تصویرسازیهای خوبی دارد که با عمل داستانی نهچندان قدرتمند و پایانبندی غافلگیرکننده هدرشان داده است.
داستان پانزدهم. شدن / بهرنگ کیاییان
این داستان روایتی تقویمی/گاهشماری دارد و سی سال از زندگی نویسندهای جوان را روایت میکند. «شدن» راوی بسیاری از خاطرهها و دردهای مشترک متولدان اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت است. و میتواند سندی باشد یا نشانهای برای نسلشناسی بسیاری از جوانان امروز ایران.
داستان شانزدهم. پشت نخلها / فرشید سنگتراش
راوی این داستان دختربچهای است که در خلال روایتش از خرافهپرستی و قتلهای ناموسی در جنوب ایران پرده برمیدارد. آنچه در داستان آمده، به لحاظ موضوعی بدیع نیست، داستانی است که بارها و بارها گفتهاند و شنیدهایم و خواندهایم. اما لذت خواندن این داستان آنجاست که با راوی کودکی روبهرو میشویم که نویسندهاش در خلق او بسیار موفق بوده و توانسته لحن کودک، نظم زبانی او و نیازهای محتوایی داستانش را شستهرفته از کار دربیاورد.
داستان هفدهم. طوطیها / سحر خجکنژاد
داستان زاویهدید ماروایت دارد و روایت رشد و بالغ شدن یک نسل از دختران ایرانی و تغییر شرایط زندگیشان را به نمایش میگذارد. نوستالژی دهه هفتاد توی این داستان خوب ساخته و پرداخته شده است. معمولاً داستانهایی که کم از گفتوگو استفاده میکنند، ضرباهنگشان کند میشود، اما خجکنژاد به خوبی موفق شده علیرغم استفاده کم از گفتوگو در داستانش، از این دام عبور کند و داستانی خوشخوان تحویل خوانندههایش بدهد.
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر