ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

یادداشت کارگردانی تینوش نظم‌جو بر نمایشنامه‌ی چون آوایی از داوود

یادداشت کارگردانی تینوش نظم‌جو بر نمایشنامه‌ی چون آوایی از داوود

 

صحنه‏‌اى می‌بينم چهارسويه، تماشاگرانى معدود و پراكنده، روبه‌روى هم، كه وارد متن می‌‏شوند. سايه و نور به هم می‌آميزند و تصاويرى مهارنشدنى در ذهن من می‌آفرينند.

سكوت و صدا، درهم‏‌آميخته، صدايى كه از زبان می‌آيد، اما فراتر از معنى است. معنى در خود متن است، آشكار است. كار ما با احساسات است. متن كتاب مقدس شعر است.

متن مرا در برابر خودم قرار می‌دهد و گاهى مرا از خود بی‌خود می‌كند. گاهى با خشونت. دستورزبان فارسى و دستورزبان تئاتر به‏ هم تنه می‌زنند. تعادلم را از دست می‌دهم.

زنى را می‌بينم كه آن‏جا ايستاده، گاهى بی‌حركت، گاهى راه‏ می‌رود، به كندى... تنها نورى كه او را روشن می‌كند، انعكاس نور روى زمين است. تصويرى نامشخص، محو و مبهم. همچون‏ شخصيت‏‌هاى نقاشی‌هاى امپرسيونيست.

مکان بسته‌ی تئاتر، در ذهن من بی‌نهايت باز می‌شود. آن چيزى كه‏ در اين فضا جريان دارد شايد براى انسان مهم‏تر از جريان خون باشد. عصاره‌ی موجودى همزمان محدود و نامحدود، يك صدا، يك بدن، یك حركت.

تصور می‌كنم، تاريكى، سكوت، كندى، دنيايى ديگر، درون من. دنيايى تخيلى اما واقعى. در ناخودآگاه من. در خاطرات فراموش‏ شده‏‌ی من. تصاوير محو و اصوات مبهم درهم می‌آميزند. متن شعر است. خنكى يك ‏دست در دستان من. انگشتانى كه می‌لغزند در انگشتان‏ من. انگشتانى كه خارج از اين مكان از من می‌گريزند. در روح و روان‏ من وارد می‌شوند، براى هميشه حك می‌‏شوند، آن‏جا، حتى اگر فراموش‏شان كنم.

تاريكى مطلق. سكوت. صداى پاهايى كه روى زمين كشيده‏ می‌‏شوند. چشمانش را در تاريكى حدس می‌زنم. نگاهش به من‏ خيره است. به من و همزمان فراتر از من. او اشك می‌ريزد اما نمی‌گريد. عرق می‌كند اما به‏ ندرت حركت می‌كند. چه كسى می‌داند چه اتفاقى در اين بدن مى‏افتد. گويى خالى شده از همه‏‌چيز و همزمان پر شده از چيزى ديگر. پاهايش سست می‌شود. به زمين‏ می‌افتد.

صوت در فضا جاری‌ست. همزمان می‌بينم و می‌شنوم. ناگفته‏‌ها را می‌‏بينم. او آن‏چه می‌خواهد بگويد را نمی‌گويد. نمی‌‏تواند. كم‏ می‌گويد تا من بيشتر بشنوم. بازيگر شاعر است. واژه‏‌ها را می‌شكند، از نو می‌سازد. می‌داند در صداى واژه‏‌ها بايد حركت زبان را شنيد. متن، همزمان تصوير و حس می‌‏سازد.

آيا وقتى بيدار می‌شويم‏ باز همان نور را می‌بينم يا آيا حتى می‌توانيم آن نور را دوباره در ذهنمان بسازيم؟ واقعيت كدام است؟ آيا اصلاً واقعيتى وجود دارد؟ نورى كه بازيگر را دربرگرفته، خود بازيگر را نشان نمی‌دهد، هاله‏‌اى از او را نشان می‌دهد. آن‏چه نمی‌بينيم را تصور می‌كنيم.

واژه‏‌ها به‏‌سختى تا من می‌رسند. هيچ‏‌ چيزى روشن نيست. بايد در تاريكى گشت و تخيل كرد. دنياى ما روشن نيست، مبهم است. جست‏وجو و كاوش در فضاى شك و عدم‏ قطعيت.

فضا مى‏لرزد. همه‏‌چيز می‌لرزد، در ذهن من. همه‌چيز متزلزل‏ است. گويى ذهن من در تاريكى فعال‏‌تر است. بازيگر شاعر است. در او چيزى را می‌بينم كه ديدنى نيست، كه او مستقيماً به من نشان‏ نمى‏‌دهد. به‏‌سختى می‌بينم، به‏‌سختى مى‏‌شنوم. درنتيجه تمام‏ حس‏‌هايم كاملاً باز مى‏‌شوند و گونه‏‌اى ديگر مى‏‌بينم و مى‏‌شنوم. با چشمان و گوش‏‌هاى درونى‏‌ام. مانند نقاش‏‌ها كه با چشم سوم‏ می‌بينند. با چشم درونى‏شان. اين چشم چه مى‏‌بيند و چه نورى اين‏ تصاوير را روشن می‌كند؟ نورى كه در خواب می‌بنيم درحالى‏كه‏ چشم‏‌هايمان بسته است، چه نورى است؟ آيا وقتى بيدار می‌شويم‏ باز همان نور را می‌بينم يا آيا حتى می‌توانيم آن نور را دوباره در ذهنمان بسازيم؟ واقعيت كدام است؟ آيا اصلاً واقعيتى وجود دارد؟ نورى كه بازيگر را دربرگرفته، خود بازيگر را نشان نمی‌دهد، هاله‏‌اى از او را نشان می‌دهد. آن‏چه نمی‌بينيم را تصور می‌كنيم. در شعر هم آن‏چه گفته نمی‌شود را تصور می‌كنيم. اين متن هم شعر است، با سايه‏‌هايش، هاله‏‌هايش، ناگفته‏‌هايش و ابهاماتش. انتظار ندارم همه‏‌چيز را به من بگويد، همه‏‌چيز را توضيح دهد. همه‏‌چيز گفتنى نيست. همه‏‌چيز را نمی‌‏توان گفت. همه‏‌چيز را نمی‌‏توان‏ به‏‌وضوح گفت. اگر هم بگوييم دروغ گفته‏‌ايم. صادق نبوده‏‌ايم. شعر صداقت است. آن‏چه در تاريكى می‌بينيم و در سكوت می‌شنويم‏ بخش نامرئى نور و واژه است. آيا ما واقعاً قادر نيستيم آن‏چه نشان‏ داده نمى‌‏شود را ببينيم و آن‏چه گفته نمى‏‌شود را بشنويم؟

 

تینوش نظم‌جو

 


تینوش نظم‌جو

تینوش نظم‌جو

1353
تهران

تینوش نظم‌جو، کارگردان، نویسنده و بازیگر، متولد سال 1353 در تهران است. از سال 1370 تا 1379 در فرانسه نمایشنامه‌هایی از هارولد پینتر، ژان تاردیو، اوژن یونسکو، آنتوان چخوف و محسن یلفانی را به زبان فرانسه روی صحنه برده است. از سال 1380 فعالیت تئاتری خود را در ایران با ترجمه و اجرای آثار ماتئی ویسنی‌یک آغاز کرد: «داستان خرس‌های ...

چون آوايى از داود

چون آوايى از داود

خرید
نویسنده: تینوش نظم‌جو
این کتاب را ببینید

  خواندن مزامیر داود به فارسی. خواندن مزامير داود يعنى خواندن‏ شعر، چرا كه اين متون پيش از هر چيز ديگرى شعر هستند. ترجمه‌ی آنان‏ نيز، براى يك اجرای نمايشى، بايد شعرگونه باشد. يك ترجمه‌ی نزديك به دستور زبان عبرى، با رعايت تأكيدها، آهنگ‏‌ها، زبان شاعرانه‌ی متن، دور از قراردادهاى خشك و تصنعى و ترجمه‏‌هاى پيشين ...

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر