ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

نقدی بر داستان دکتر نون

نقدی بر داستان دکتر نون

 

اگر ابتدای داستان را دروازه‌ای بدانیم که می‌بایست میهمانان را با آغوش باز به داخل هدایت کند، باید بگوییم رحیمیان این دروازه را به نحو شایسته‌ای آراسته است.

داستان پرانرژی و جذاب آغاز می‌شود. این جذابیت ناشی از تمهیدی است که نویسنده با تکیه بر عنصر بی‌ثباتی، به همراه کشمکش پنهانی در ابتدای داستان بکار گرفته است. الگوی این کشمکش از تضاد درونی شخصیت اول داستان دکتر نون، میان عشق و وظیفه شکل می‌گیرد و در خلال داستان بسط می‌یابد و در گفتگوهای وی با زنش و دکتر مصدق به صورت تنش‌های عاطفی بیشتر بر ملا می‌شود.

دکتر نون که از معتمدین مصدق محسوب می‌شود پس از کودتا، بر اثر فشار و شکنجه‌ خصوصاً هنگامی که پای زنش به میان می‌آید تن به مصاحبه رادیویی می‌دهد که در آن مجبور می‌شود از مصدق بدگویی کند و این خیانت، عذاب وجدانی به دنبال دارد که در تعامل با همسرش بیشتر شدت می‌یابد و به نوعی روان پریش مبدل می‌گردد تا جایی که با گوشه‌نشینی، بد خلقی و می‌خواری در صدد مجازات  خود بر می‌آید و این در حالی است که خیال و توهم حضور "دکتر مصدق" یک لحظه وی را رها نمی‌کند.

رحیمیان چنین پیرنگی را با استفاه از زبانی شسته رفته و روان در قالب گفتگوها و تداعی‌ها با شکستن توالی زمان و بر هم زدن مرز واقعیت و خیال، پیش چشم خواننده به تصویر می‌کشد. داستان «دکتر نون زنش را…» بر اثر شباهتهای ذاتی و زبانی که با «شازده احتجاب» دارد بی‌اختیار انسان را به یاد شاهکار گلشیری می‌اندازد. اگر چه این شباهت‌ها با تقلید و رونویس فاصله‌ای زیاد دارد ولی به هر صورت این نزدیکی امکان مقایسه و محک زدن اثر را فراهم می‌کند.

گذشته از شباهت‌هایی که از نظر شکل روایت وجود دارد (تغییر زاویه دید و برهم زدن توالی طبیعی زمان و جابجایی مکان) از نظر درون مایه نیز شباهت‌هایی وجود دارد. فضای محدود خانه، تنهایی و انزوا، یادآوری خاطرات، احضار مردگان در پیش روی راوی و… همه یادآور «شازده احتجاب» است. اما بر خلاف نظر برخی این داستان از لحاظ تکنیکی نه تنها دوشادوش «شازده احتجاب» پیش نیامده بلکه با آن فاصله زیادی دارد.

در «شازده احتجاب» خواننده صفحه به صفحه با اطلاعات بیشتری در مورد شخصیت شازده و پیشینه‌ی او و خاندانش مواجه می‌شود و کلمات مانند نوری است که هر لحظه زوایای پنهان زندگی و شخصیت او را روشن می‌کند و این امر تا آخرین کلمه‌ی کتاب ادامه می‌یابد اما در «دکتر نون…» تقریباً تا نیمه کتاب تمام آنچه را که خواننده باید از شخصت دکتر نون و حتی وقایع اتفاق افتاده بداند می‌داند. 28 صفحه اول کتاب مقدمه‌چینی است و گره‌ای که با عبارت "حالا که نداریم، به درک که نداریم، بچه می‌خواهیم چکار؟ نسل آدم‌های خائن باید ور بیفتد" ایجاد می‌شود تا قبل از صفحه 50 گشوده می‌شود و بعد از آن دعواها و گفتگوهای تکراری و تاکید مکرر این امر که مصدق، فاطمی را از تغییر گاه به گاه و ملایم زاویه دید بدون اینکه خواننده را دچار تنش کند به صورت اغواگری تحسین برانگیز به نظر می‌رسد اما حقیقت این است که این کار هیچ کمکی به روایت داستان و عمق بخشیدن به آن نکرده چرا که جایگزینی راوی اول شخص به سوم شخص بدون منطق مشخص و هدفمندی به صورت کاتوره‌ای انجام گرفته است.

دکتر نون بیشتر دوست دارد و سرکوفت‌های دیگر( اگر چه در قالب موقعیت‌های نمایشی) بدون به وجود آمدن نقط اوجی جدید، خواننده را در مقایسه با نیمه اول کتاب کمی دچار ملال می کند.  

شخصیت دکتر نون در داستان از پرداختی قابل قبول برخوردار است و علت انگیزه‌های شخصی وی برای حرکت و عمل ما را در تحلیل روان‌شناختی انگیزه‌ها یاری می‌کند تا آنجا که با وجود آنکه حتی از عمق خیانت او مطلع‌ایم باز با او به خاطر شرایط جبری که دچار آن است احساس هم دردی می‌کنیم.

تغییر گاه به گاه و ملایم زاویه دید بدون اینکه خواننده را دچار تنش کند به صورت اغواگری تحسین برانگیز به نظر می‌رسد اما حقیقت این است که این کار هیچ کمکی به روایت داستان و عمق بخشیدن به آن نکرده چرا که جایگزینی راوی اول شخص به سوم شخص بدون منطق مشخص و هدفمندی به صورت کاتوره‌ای انجام گرفته است. در تغییر کانون روایت نه عامل زمان و مکان دخیل بود نه عوامل نمادین و نه حتی در این جابه‌جایی وقایعی که ممکن بود از چشم راوی دیگر مخفی بماند آشکار شده است. هر دو راوی به یک اندازه بر موضوع اشراف دارند و هر دو از یک منظر به تمام وقایع می‌نگرند و اصلاً هیچ تفاوت ماهوی بین این دو وجود ندارد فقط در ابتدای بعضی نقل قول‌ها می‌بینیم نوشته شده "من گفتم" و در برخی دیگر "دکتر نون گفت" که بدون خللی در داستان می‌توان جای آنها را با هم عوض کرد.

شخصیت در این داستان را تنها می‌توان به دکتر نون منحصر کرد چرا که "دکتر مصدق" نه به عنوان شخصیت و نه حتی تیپ، هم چون شبح پدر هملت به مثابه ملک عذاب ظاهر می‌شود و به ملک‌تاج هم فقط آن قدر پرداخته شده که به عنوان یک شخصیت مسطح و فرعی قابل قبول باشد پس تحلیل روان‌شناختی انگیزها را باید تنها به دکتر نون معطوف کرد و خصوصاً این که از همسانی بیان این سه نفر می‌توان حدس زد که تمام گفتگوها از فیلتر ذهنی دکتر نون پالایش شده است.

شخصیت دکتر نون در داستان از پرداختی قابل قبول برخوردار است و علت انگیزه‌های شخصی وی برای حرکت و عمل ما را در تحلیل روان‌شناختی انگیزه‌ها یاری می‌کند تا آنجا که با وجود آنکه حتی از عمق خیانت او مطلع‌ایم باز با او به خاطر شرایط جبری که دچار آن است احساس هم دردی می‌کنیم.

اگر چه این پرداخت شخصیت آن‌قدر طبیعی است که می‌توان گفت که خود شخصیت دکتر هم تا حد زیادی قادر به درک انگیزه‌‌های خود است، امّا به نظر می‌رسد عرصه این داستان برای شخصیت وی به تنهایی، کمی فراخ باشد. شاید ورود چند شخصیت کنش‌مند دیگر در اواسط داستان و یا کم کردن از نیمه دوم به موجزتر شدن داستان کمک بیش‌تری می‌کرد تا خواننده بتواند با همان اشتیاق ابتدائی، داستان را به اتمام برساند.

پرنیا فراهانی

برگرفته از سایت یک کتاب

 


شهرام رحیمیان

شهرام رحیمیان

۱۳۳۸
تهران

شهرام رحیمیان متولد سال ۱۳۳۸ در تهران است. او از سال ۱۳۵۵ به آلمان مهاجرت کرده و در شهرهای مونیخ، برلین و هامبورگ تحصیل کرده است. رحیمیان در حال حاضر به همراه همسر و دو فرزندش در شهر هامبورگ زندگی می‌کند. وی مهندس ساختمان است. از او تا کنون دو کتاب «دکتر نون زنش را از مصدق بیشتر دوست دارد» و «مردی در حاشیه» به زبان فارسی ...

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

خرید
نویسنده: شهرام رحیمیان
این کتاب را ببینید

دکتر نون فارغ‌التحصیل دانشگاه سوربن فرانسه و مشاور مصدق است. پس از کودتای 1332 دستگیر می‌شود. سه ماه شکنجه و سلول انفرادی را تحمل می‌کند، اما هنگامی‌ که صدای کتک‌خوردن زنش ملکتاج را می‌شنود و قصد تجاوز به او، به مصاحبه‌ی رادیویی تن می‌دهد. داستان در بحبوحه‌ی مرگ ملکتاج حکایت می‌شود. دکتر نون در ...

  • نقد داستان دکتر نون از شهرام رحیمیان

    نقدی بر داستان دکتر نون
    در مورد اینکه چه کسی و تا چه اندازه از مرگ یک نویسنده غمگین خواهد شد یا نه، جواب پرسشی ست که تنها آن نویسنده به ما خواهد گفت. بی گمان خواهد گفت: نمی دانم... شاید مرگ در برابر عذابی که زندگی به من سپرده کم باشد و حتی مرگ هم تکراری باشد دیگر!
    من فکر می کنم داستان هایی از قبیل دکتر نون نوشته شهرام رحیمیان، که قلم شیرینی دارد و این توانایی را دارد که در یک زمان کاراکترها را در داناهای کل متفاوتی دست به دست بگرداند. دکتر نون می تواند در ابعادی منحصر به فرد نمایانگر اجتماعی از هم گسیخته باشد. به عنوان کسی که تلاش دارد تجددخواهی و سنت گرایی را در هم آویزد. همواره با اجتماعی به ستیز برخیزد که خود در حال سقوط است. زنش ملک تاج، نمونه زنی ست که همیشه از ترقی کردن شوهرش، عمیقاً شادمان است. خاندان اصیل، ثروت، فروتنی، عریان گویی زن و شوهری که تا آخر عمر با یکدیگر معاشقه دارند و در وهمیات دکتر نون می گنجد که زنش را در بستر مرگ بزک کرده و به خاک بسپارد. نوشته های شهرام رحیمیان از آن جهت حائز توجه می باشد که در فضایی بازتر قلم می زند. دکتر نون آزادانه خاطراتش را مرور می کند و بی پروا از روابط معاشقه اش با کسی که از کودکی به دنبال هم می دویدند و یواشکی می بوسیدند و تاریخچه ی عشقشان را کامل حرف می زند. این یک واقعییت است که انتشار یک کتاب هرچند هم که کلماتش هنجارهای رایج را در لخت حرف زدن بشکند- و در واقع مرا به یاد نوشته های عریان فروغ، در زمانی که سایه سانسورهای عرفی و مذهبی بر نویسندگان هنوز سنگینی می کرد، بیاندازد- اما خو موهبتی ست که نمی توان آن را با ممیزی های نوشتاری قبل از چاپ برابر دانست. کتاب دکتر نون در حاشیه، کمی از توانایی های شهرام رحیمیان کاسته است. به این معنا که مثلاً نویسنده مجبور بوده مدام نقشه ی تغییر کاراکترها را در کل داستان بپیچاند و با گذر از مرحله ی کلاسیک داستان های ایرانی، سبکی مدرن را در پیش گیرد. ممکن است داستان سبکی نو و زبانی منحصر به فرد در چنته داشته باشد، ولی از نبوغ شهرام کاسته است. او داستانی دارد به نام بویی که سرهنگ را دلباخته کرد، و این روند در کل به محاوره پردازی و ایجاد فضای دلخوایی که کانون آغازین داستان را در هر مرحله با فرهنگ عامیانه درهم می آمیزد. شهرام در آن اثر نشان می دهد که با اینکه از سال 56 در خارج از کشور و در کشوری با ادبیات فلسفی اروپا حضم شده است، اما به خوبی توانسته فرهنگ عامیانه و مردمی یک کشور را به تصویر بکشد. نوشته های شهرام رحیمیان در کتاب دکتر نون خود آغازگر راهی ست که به ما می گوید برای نوشتن، برنامه می خواهید! حتی اگر لازم باشد مانند رمان صد سال تنهایی مارکز، نسب خانوادگی مان را از ابتدا در مقدمه بگنجانیم تا شخصیت ها با هم قاطی نشوند. رئالیسم جادویی که نه، بلکه رئالیسم مارکزی این را تعیین می کند که خواننده ی اثرش چطور و با چه ابزاری کتاب را بخواند. حال مطمئناً کتاب دکتر نون کمی از حال و هوای آزادی خواهی و مشروطه گرایی و پایبندی به اثراتی که ناشی از تأکیدات مصدق بر اجرای قانون اساسی مشروطه و استبداد رضاخانی نبوده. یا حتی اگر موشکافی شود بسیار این موکدات تاریخی کمرنگ و گاه بی نشان است. سردرگمی دکتر محسن از همان ابتدا برای داستان های اجتماعی نویسنده کارساز نبوده اما به تخلیص از بیاد آوری روابط خارج از چارچوب سیاسیون و دوستی های شان و رنگ آمیزی هایی از قبیل آهنگای دلکش و همسان سازی آن با خواننده ی زن فرانسوی کمی از فضای ملتهب مرگ زای رمان کاسته و بسیار خوب نگاشته شده است. روان پریشی های دکتر نون و اعتیادش به الکل و در لحظه نبودن شخصیت اول داستان دارای تعلیقی روانشناختی ست که مثلاً در سلولش با حرف زدن با مگس و به گریه افتادنش خود را نمایان می کند. تعلیق افکاری برسر اینکه کدام کار گناه و کدام ثواب است، به نویسنده فرصتی مغتنم بخشیده که از پارسی گویی های صرفاً تکراری کمی فاصله بگیرد و جهانی بیاندشید. ولی ای کاش این تعلیق بیش از آن که به شخصیت ملک تاج جان ببخشد و در همه جای داستان از او یادآوری کند، به خود پرداخته بود! تا آن اندازه که خواننده با خواندن داستان ملک تاج را کاراکتر اول داستان در می یابد و این گمان به پیش می آید که دانای کل چنانچه اسم کتاب را، ملک تاج شوهرش را بیشتر از مصدق دوست می داشت بهتر بود. شاید شهرام به نوعی از آزردگی عشقی رنج می برد که صرفاً در دل نویسنده است. آشفتگی های دکتر نون و حملات هیستریک معاون دکتر مصدق به مصداق های روانی و انسانی داستان، و پاره پاره شدن یک شخصیت سیاسی که روحیه ی درماتیک دارد تا آخر قصه شهرام را در خود نگه می دارد. ورود ناگهانی دکتر مصدق در میان عشق بازی های دکتر نون و ملک تاج در هر لحظه و شبح ترسناک مصدق در خانه، مخاطب را بر این باور استوار می گرداند که خدمات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن هم از نوع مصدق اش بیش از اینها تاوان دارد. گذشته ی تاریک و روشن دو یار سیاسی و نزدیکی سوسیالیست دمکراتیک آنان به نویسنده کمک می کند که داستان با ورود نظامیان برای کودتاه غم انگیز تر شود. چکمه هایی که برای دکتر نون به صدا درآمده، آغاز نوستالژی هنری نویسنده است. اما خوب است که شهرام رحیمیان حواس اش قبل از اینکه دکتر نون را در بین شخصیت هایی که تاریخمند نیستند و کمی با فاصله گذاری های مکرر سعی در حفظ اصالت شان می کنن و همیشه در اثنای بازگشت به گذشته اند، بیشتر به فهم روان خواننده اش فکر می کند. مانند شغلش که که فوت و فن دارد، داستانش هم مهندسی شده و نمی گذارد مونولوگ ها از هم گسسته شود و به درستی از پی اش برآمده. رضاکرمی

    ارسال شده توسط reza karami در ی., 2013-09-15 17:50.

برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت

نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر