مجموعه اشعار یدالله ...نویسنده: یدالله رویاییاین کتاب را ببینیدخریدآن زمان كز لب دریای غروب | آب نوشد به فراغت خورشید | در طربخانه بزم ملكوت | دامن عشوه ببافد ناهید | روز پا در گل شب مبهم ومات...
مجموعه اشعار یدالله ...نویسنده: یدالله رویاییاین کتاب را ببینیدخریدآن زمان كز لب دریای غروب | آب نوشد به فراغت خورشید | در طربخانه بزم ملكوت | دامن عشوه ببافد ناهید | روز پا در گل شب مبهم ومات...
گاه باید خود را گم کرد | چون نجابت | که در کوچه پس کوچههای این شهر دستبهدست میگردد. رضا صالحی مهربان | باد با لباس آبی
ژوئل اگلوفنویسنده متولد: 1970 فرانسهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهژوئل اگلوف رماننویس و فیلمنامهنویس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا چرا اینجا روی زمین نشسته امخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیدترکها و شکافها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند، این گرایش طبیعی ترکهاست و کاری نمیشود کرد، و فقط میتوان درزها را پرکرد و برای مدتی، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارند. وقتی زمین یا ... سرگیجهخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیداین کتاب روایت مردی است که در خانه مادر بزرگش زندگی کرده و در یک کشتارگاه کار میکند. او در زمان کارش که هیچ علاقهای به آن ندارد به زن آموزگاری فکر میکند که هر هفته با شاگردانش برای بازدید از کشتارگاه میآمد، اما ناگهان هرگز دیگر به آنجا بازنگشت. «میدانم روزی که از اینجا بروم، غمگین خواهم شد. حتماً چشمهایم از اشک ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ژوئل اگلوفنویسنده متولد: 1970 فرانسهزندگینامهآثار در ناکجا نظرات شمازندگینامهژوئل اگلوف رماننویس و فیلمنامهنویس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه است. Tweet آثار این نویسنده در ناکجا چرا اینجا روی زمین نشسته امخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیدترکها و شکافها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند، این گرایش طبیعی ترکهاست و کاری نمیشود کرد، و فقط میتوان درزها را پرکرد و برای مدتی، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارند. وقتی زمین یا ... سرگیجهخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیداین کتاب روایت مردی است که در خانه مادر بزرگش زندگی کرده و در یک کشتارگاه کار میکند. او در زمان کارش که هیچ علاقهای به آن ندارد به زن آموزگاری فکر میکند که هر هفته با شاگردانش برای بازدید از کشتارگاه میآمد، اما ناگهان هرگز دیگر به آنجا بازنگشت. «میدانم روزی که از اینجا بروم، غمگین خواهم شد. حتماً چشمهایم از اشک ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
چرا اینجا روی زمین نشسته امخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیدترکها و شکافها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند، این گرایش طبیعی ترکهاست و کاری نمیشود کرد، و فقط میتوان درزها را پرکرد و برای مدتی، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارند. وقتی زمین یا ... سرگیجهخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیداین کتاب روایت مردی است که در خانه مادر بزرگش زندگی کرده و در یک کشتارگاه کار میکند. او در زمان کارش که هیچ علاقهای به آن ندارد به زن آموزگاری فکر میکند که هر هفته با شاگردانش برای بازدید از کشتارگاه میآمد، اما ناگهان هرگز دیگر به آنجا بازنگشت. «میدانم روزی که از اینجا بروم، غمگین خواهم شد. حتماً چشمهایم از اشک ...
چرا اینجا روی زمین نشسته امخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیدترکها و شکافها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند، این گرایش طبیعی ترکهاست و کاری نمیشود کرد، و فقط میتوان درزها را پرکرد و برای مدتی، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. اما دوام زیادی ندارند. وقتی زمین یا ...
سرگیجهخریدنویسنده: ژوئل اگلوفمترجم: موگه رازانیاین کتاب را ببینیداین کتاب روایت مردی است که در خانه مادر بزرگش زندگی کرده و در یک کشتارگاه کار میکند. او در زمان کارش که هیچ علاقهای به آن ندارد به زن آموزگاری فکر میکند که هر هفته با شاگردانش برای بازدید از کشتارگاه میآمد، اما ناگهان هرگز دیگر به آنجا بازنگشت. «میدانم روزی که از اینجا بروم، غمگین خواهم شد. حتماً چشمهایم از اشک ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر