من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
محمدرضا رهبریاننویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا ترانههای بیهنگامخریدنویسنده: محمدرضا رهبریان این کتاب را ببینیداین کتاب نگاهی است به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو. پرده یک سوی میرود: مرد زندانی(که پشت معجر دیدارگاه استاده، طفلش را تماشا میکند) در زیر لب گویاست: «کاش زندانیاش میکردند با من لحظهای، تا من درین زندان ببوسم چشمهایش را!» مرد مستحفظ که می تابد سبیلش را به خود آرام می گوید: «بد ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
محمدرضا رهبریاننویسنده آثار در ناکجا نظرات شما آثار این نویسنده در ناکجا ترانههای بیهنگامخریدنویسنده: محمدرضا رهبریان این کتاب را ببینیداین کتاب نگاهی است به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو. پرده یک سوی میرود: مرد زندانی(که پشت معجر دیدارگاه استاده، طفلش را تماشا میکند) در زیر لب گویاست: «کاش زندانیاش میکردند با من لحظهای، تا من درین زندان ببوسم چشمهایش را!» مرد مستحفظ که می تابد سبیلش را به خود آرام می گوید: «بد ... نظرات شمابرای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید : - ورود - عضویتنظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد. با تشکر
ترانههای بیهنگامخریدنویسنده: محمدرضا رهبریان این کتاب را ببینیداین کتاب نگاهی است به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو. پرده یک سوی میرود: مرد زندانی(که پشت معجر دیدارگاه استاده، طفلش را تماشا میکند) در زیر لب گویاست: «کاش زندانیاش میکردند با من لحظهای، تا من درین زندان ببوسم چشمهایش را!» مرد مستحفظ که می تابد سبیلش را به خود آرام می گوید: «بد ...
ترانههای بیهنگامخریدنویسنده: محمدرضا رهبریان این کتاب را ببینیداین کتاب نگاهی است به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو. پرده یک سوی میرود: مرد زندانی(که پشت معجر دیدارگاه استاده، طفلش را تماشا میکند) در زیر لب گویاست: «کاش زندانیاش میکردند با من لحظهای، تا من درین زندان ببوسم چشمهایش را!» مرد مستحفظ که می تابد سبیلش را به خود آرام می گوید: «بد ...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر